جانباز قطع نخاعی

کاش من هم جانباز قطع نخاعی بودم .....

انجمن: 

به نام خدا، اللهم عجل لولیک الفرج، سلام
تا به حال این قدر احساس حقارت نکرده بودم. تابه حال دنیای خود را این قدر کوچک ندیده بودم. تا به حال فکر می کردم تکلیفی برگردنم نمانده است. تا به حال فکر می کردم انسانم. اما...
.



امشب با دیدن صحنه های دیدار امام خامنه ای با جانبازان قطع نخاع از گردن، منقلب شدم و بارها اشک ریختم. همایش غریبی بود امامی جانباز در بوستان گلان همیشه بهارجانبازان هفتاد درصدی دلجویی می کرد، می نوازید و می بویید و می بوسید نه یکبار که چند بار. متحیر بودم از این فضای روحانی. آنجا که امامم از بوسیدن روی جانبازی سیر نمی شود چه می بیند؟

شاید همه ی بخشهای خبری را دیدم آن هم به شوق این دیدار. مردان مردی که بر صندلی یا تخت دوخته شده بودند و دستشان را هم به زحمت بالا می آوردند. تعدادی هم که اصلا درازکش بودند. صحنه ای سراسر معنوی سرشار از عشق. نمی دانم چگونه می توان این همه بزرگی را تشریح کرد. آنجا که خبرنگار از جانبازی که 25 سال قطع نخاعیست پرسید حالا که رهبر را می بینی چه خواهی گفت؟ ایشان گفت: هیچی فقط نگاهش می کنم، شاید همین دیدار آن دنیا به کارمان بیاد و ایشان ما را حلال کنند... داغون شدم. آخر مگر دیگه تکلیفی به گردن شما بود که ادا نشده باشد؟ مگر با این بدن نحیف دیگر کار برزمین مانده، مانده که انجام نداده باشی؟ وای برما که مدعی هستیم! از جانباز دیگر پرسید: چه زمانی احساس ناراحتی می کنی؟ ایشان با چهره ای آکنده از غم فرمود: آن زمان که رهبرم ناراحت باشند. آن زمان که در مسائل اقتصادی و سیاسی اتفاقات نادرستی رخ می دهد... چرا این ها از دردهایشان نگفتند؟ چرا از کمبودها نگفتند؟ چرا از بی مهری ها نگفتند؟ چرا طلبکاری نکردند؟ انسان های عجیبیند این جانبازان قطع نخاعی؛ جانبازانی که بیش از دو دهه از گردن به پایین فلجند. جانبازانی که اگر اطرافیان مرتب جابجایشان نکنند دچار زخم بستر می شوند ودردی جانکاه بر دردهایشان افزوده خواهد شد. امروز اگر کوچکترین دردی بر ما عارض شود زمین و زمان را به هم خواهیم دوخت که چرا درد داریم؟ با خانواده بدخلقی می کنیم. از نزدیکان طلبکار می شویم و ناشکری می کنیم و بیچاره اطرافیانمان. ما کجاییم و این دلاورمردان کجا؟ خدایا اگر اینان انسانند ما چه هستیم؟ خدایا اگر اینان بهشتیند ما در کدام طبقه از جهنم جایگاه داریم؟ خدایا در روز جزا ما را با خودمان قیاس کن و ما را با بزرگی این بزرگان محک نزن. الهی آمین...

نمی دونم چقدر بدن من و شما حاضریم یک روز درد این جانبازان را تحمل کنیم؟ خیلی سخته بخدا خیلی سخته
جای باباهامون خالی

اما با خودم می گم کاش من هم جانباز قطع نخاع از گردن بودن شاید می شد رهبرم را ببینم . لحظه لحظه مراسم پر بود از معنویت نمی دونم دیدید یا نه دیشب (پنجشنبه) مراسم رو تلویزیون کامل پخش کرد حال و هوای عجیبی داشت فقط همه مراسم یک طرف اون لحظه ای که یک جانباز قطع نجاع که تکلم خود را از دست داده بود با آقا صحبت می کرد هم یک طرف عکسهایش را در بالا گذاشتم نمی دانم چه می گفت اما هرچه می گفت مولایش می فهمید چه عشقبازی با هم می کردند تکان دهنده بود همه اطرافیان رهبر هم منقلب شده بودن آقا چه عاشقانه با او صحبت می کرد ..... ای خدا با توام ای خدا ....آقا شروع به صحبت کردند یک جمله عظمت کار این جانبازان را نشان می دهد چه زیبا رهبرم کار این جانبازان را توصیف کرد انجا که اقا فرمود :باید بگویم مسئله‌ى جانباز هفتاد درصد و جانباز قطع نخاعىِ گردنى - همین وضعى که شما دارید - مهمتر از مسئله‌ى شهید شدن است؛ چون شهادت یک بار است و تمام میشود، بعد هم انسان میرود عروج میکند. این وضعى که شما دارید، با قضاوتى که من امروز دارم، اینجور به نظرم میرسد که وزنه‌ى این ایثار از آن ایثارى که اسمش شهادت است، سنگین‌تر است؛ به خاطر رنجهایش، به خاطر مشکلاتش، هم براى خودتان، هم براى پدر و مادرهاتان، کسانتان، هم براى همسرانتان، هم براى فرزندانتان. این جزو آن رقمهاى بسیار درشت این کار بزرگى است که انجام گرفته. ان‌شاءالله به همین نسبت هم خداى متعال به شما اجر بدهد و اجر شما را سنگین کند.نمیشه توصیف کرد اما که الحق به قول آقا مصداق ایه شریفه «فاستبشروا ببیعکم الّذى بایعتم به»؛ بشارت باد به شما، با این معامله‌اى که با خدا کردید.در آخر هم شعری که آقا خواندند :
هر بلائى کز تو آید، رحمتى است‌
هر که را رنجى دهى، خود راحتى است‌

زان به تاریکى گذارى بنده را
تا ببیند آن رخ تابنده را

تیشه زان بر هر رگ و بندم زنند
تا که با عشق تو پیوندم زنند
بخدا لایق این عریزان بود روبروی هم دراز کشیده بودند و به سخنان اقا گوش می کردند