تالاسمی

چطور بگم که سرزنش نشوم؟

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

چند وقتیه که بین دوراهی پرسیدن و نپرسیدن مونده بودم
نخواستم وقت دیگران و بگیرم و از کسی مشورت بخوام
به خودم میگفتم تو میتونی ...مثل همه ی این سال ها
اما امروز فهمیدم نمیتونم ...فهمیدم این سال ها مشکلات و حل نکردم ...مشکلات جاده ی زندگیم و حل نکردم ..یا دورشون زدم ...یا لایی کشیدم ..یعضی وقت ها هم تو لاین بی خیالی زدم و از کنارشون عبور کردم
اما این روزا مثل ادمی شدم که دور تا دور میدون مشکلاتم میچرخم و دور میزنم و راه فراری هم ندارم
از کجاش بگم ؟از هر جا که بخوام شروع کنم باز هم وسط ماجراس نه اولش
خب بعد از نه سال دارم مادرم میشم ...موندم با کلی حس
حس مثل نگرانی های بزرگ و کوچیک و خوشی های زیر پوستی
وقتی فهمیدم تالاسمی دارم بی خیال گفتم مهم نیست ..سرطان که نیست ...اما وقتی فهمیدم این بیماری ممکنه از من به نبض تپده ای که در وجودم مهمونمه ارث برسه ناراحت شدم
همسرم با اون که از بچه خوشش نمیاد و بارها گفته از اومدن مهمون عزیزم خوشحال نیست اما گاهی پدرانه هاش و به رخ میکشه
مثل گفتن مواظب باش که به سلامتی بچه اسیبی نرسه ،فردا پس فردا اون هم به این بیماری دچار نشه
و من موندم خوشحال باشم از شنیدن حرف هایی از جنس پدرانه ...یا ناراحت باشم از حقیقتی که هنوز بهش نگفتم
که پدر نمونه دیر شده ...مهمون عزیزم هم مثل من تالاسمی داره
شاید بگید تالاسمی بیماری خیلی بدی نیست ...اما واسه مردی که تو زندگیش از روی خط کشی و برنامه ریزی بوده ..این بیماری مثل یه از خط بیرون زدگی میدونه ..که از قضا مقصرش منم
معده دردی که به خاطر انواع و اقسام قرصاس...مشکلات خانوادگی که این روز ها هر چقدر که ازشون دور باشم بازم باد به گوشم میرسونه و ناراحتی هام و دو چندان میکنه ...سکوتی که این روز ها جاش و تو زندگیم پر رنگ تر شده .. هم اناقی هایی که همشون یا سرطان دارن ..یا برای شیمی درمانی بستری شدن ...دردی که از تزریق مایع سرخ رنگ تو رگامه ....همه و همه دست به دست هم دادن و باعث شده بخوام این مشکلم مثل بقیه مشکلات دور بزنم
امـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــا ترس از اینکه دکتر پر حرفم ..یه روز تو اسانسور ..یا راه روی بیمارستان با همسرم برخوردی داشته باشه و همسرم این سوال و ازش بپرسه که ایا این بیماری میتونه به بچه هم به ارث برسه ..باعث شده برای اولین بار به فکر حلش مشکلم باشم نه دور زدنش
چه طوری بگم ؟
چه طوری بگم که سرزنش نشم ؟ که متوجه بشه من این وسط هیچ کاره ام و خواست خدا بوده و به خاطر خدا هم که شده اینقدر منو باعث از خط بیرون زدگی های زندگی اش ندونه


با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

سقط جنین؟ چرا؟

انجمن: 

بسم الله الرحمن الرحیم.
بنام خداوندی که جان در جسم بی جانم نهاد تا به حقیقت وجودش پی ببرم
سلام.
خسته نباشید:Gol:.
بزرگواران من چند وقتیه سوالی برام پیش اومده.یعنی از بچگی این سوال برام بود.که چرا جنین هایی که به بیماری اونها پی میبرن باید سقط بشن؟مثل بیماری تالاسمی.
آیا روایتی یا حرفی از سمت امامان بزرگوار هست که صدق این مطلب رو برام روشن کنه؟
چون من اینجا افرادی رو میشناسم که فرزندانی ناقص دارن اما اونا واقعاً حیات دارن و ازشون سوال میکنی جواب میدن و حتی سلام هم میکنن.بچه های بی آزاری هستن و مثل ما غذا میخورن و حرکت میکنن.
چرا کشتن این جنین ها راحته؟مگه دنیا جای امتحان و سختی نیست؟چرا با کشتن جنین میخوایم به خدا بگیم که من میخوام راحت زندگی کنم و این چیزی که به من دادی رو نمیخوام؟
من تاپیک های مشابه توی اسک دین رو خوندم ولی جوابی که دنبالش میگشتم که هم با عقلم بخونه و هم با قلبم پیدا نکردم.جواب ها عقلانی بود اما روحانی نبود.
ممنون:Gol: