اوريّاه

تورات چه گناهانى را به داود(عليه السلام) نسبت مى دهد؟



جواب: «تورات» در كتاب دوم «اشموئيل» فصل يازده جمله هاى 2 تا 27 چنين مى گويد: «واقع شد كه وقت غروب، داود از بسترش برخاست و بر پشت بام خانه ملك، گردش كرد، و از پشت بام زنى را ديد كه خويشتن را شستشو مى كرد، و آن زن بسيار خوب صورت و خوش منظر بود، و داود فرستاد و درباره آن زن استفسار نمود، و كسى گفت كه آيا «بت شبع» دختر «اليعام» زن «اوريّاه حِتّى» نيست؟
و داود ايلچيان را فرستاد و او را گرفت، و او نزد وى آمده، داود، با او خوابيد و او بعد از تميز شدن از نجاستش، به خانه خود رفت، و زن حامله شده، فرستاد و داود را مخبر ساخته كه حامله هستم، و داود به «يوآب» فرستاد كه «اوريّاه حِتّى» را نزد من بفرست، و «يوآب»، «اوريّاه» را نزد او فرستاد. و «اوريّاه» نزد وى آمد، و داود از سلامتى «يوآب» و از سلامتى قوم و از خوش گذشتن جنگ، پرسيد.
و داود به «اوريّاه» گفت: به خانه ات فرود آى و پاهايت را شستشو نماى، و «اوريّاه» از خانه ملك، بيرون رفت و از عقبش، مجموعه طعام از ملك بيرون رفت. اما «اوريّاه» در دهنه خانه ملك با ساير بندگان آقايش خوابيد، و به خانه اش فرود نيامد، و هنگامى كه داود را خبر داده گفتند كه: «اوريّاه» به خانه اش فرود نيامده بود، داود به «اوريّاه» گفت كه: آيا از سفر نيامده اى؟ چرا به خانه ات فرود نيامدى؟ و «اوريّاه» به داود عرض كرد كه: «صندوق» و «اسرائيل» و «يهودا»، در سايه بانها ساكنند، و آقايم «يوآب» و بندگان آقايم به روى صحرا خيمه نشينند، و من آيا مى شود كه به جهت خوردن و نوشيدن و خوابيدن با زن خود، به خانه خود بروم؟ به حيات جانت (سوگند) اين كار را نخواهم كرد...
و واقع شد كه داود صبح دم مكتوبى به «يوآب» نوشته به دست «اوريّاه» فرستاد، و در مكتوب بدين مضمون نوشت كه: «اوريّاه» را در مقابل روى جنگ شديدى بگذاريد، و از عقبش پس برويد، تا كه زده شده، بميرد (كشته شود).
و چنين شد، بعد از آنى كه «يوآب» شهر را ملاحظه كرده بود، «اوريّاه» را در مكانى كه مى دانست مردمان دلير در آن بوده باشند، در آنجا گذاشت و مردمان شهر بيرون آمده با «يوآب» جنگيدند، و بعضى از قوم بندگان داود افتادند، و «اوريّاه حِتّى» نيز مرد... زن «اوريّاه» شنيد كه شوهرش «اوريّاه» مرده است، و به خصوصِ شوهرش عزادارى نمود و بعد از انقضاى تعزيه، داود فرستاد او را به خانه اش آورد كه او زنش شد!... اما كارى كه داود كرده بود، در نظر خدا ناپسند آمد!.
خلاصه اين داستان تا به اينجا چنين مى شود كه:
داود روزى به پشت بام «قصر» مى رود و چشمش به خانه مجاور مى افتد، زنى را برهنه در حال شستشو مى بيند، عشق او در دلش جاى مى گيرد، به هر وسيله اى بود او را به خانه خود مى آورد، و او از داود باردار مى شود!
شوهر اين زن، يكى از افسران برجسته لشكر داود، و مرد پاك طينت و با صفائى بود، داود او را (نعوذ باللّه) با توطئه ناجوانمردانه اى از طريق فرستادن او به منطقه خطرناكى در جنگ، به قتل مى رساند، و همسر او را رسماً به ازدواج خود درمى آورد!!
اكنون بقيه داستان را از زبان «تورات» بشنويد:
در فصل 12 از همان كتاب دوم «اشموئيل» چنين آمده است: «خداوند «ناثان» را (يكى از پيامبران «بنى اسرائيل» و مشاور داود) نزد داود فرستاد، و گفت در شهرى دو آدم بودند يكى غنى و ديگرى فقير، غنى گوسفند و گاو بسيار داشت، و فقير را جز يك بره كوچك نبود، مسافرى نزد غنى آمد او دريغ كرد كه از گوسفندان خود غذا براى ميهمان تهيه كند، بره مرد فقير را گرفت و كشت، اكنون چه بايد كرد؟!
«داود»(عليه السلام) سخت خشمگين شد و به «ناثان» گفت: به خدا سوگند! كسى كه اين كار را كرده مستحق قتل است!او بايد چهار گوسفند به جاى گوسفند بدهد! اما «ناثان» به داود گفت: آن مرد، توئى!
داود متوجه كار نادرست خويش شده، توبه كرد، خداوند توبه او را پذيرفت در عين حال بلاهاى سنگين بر سر داود آورد».
در اينجا «تورات» تعبيراتى دارد كه قلم از ذكر آن شرم دارد، لذا از آن صرف نظر مى كنيم.
در اين قسمت از داستان تورات نكاتى به چشم مى خورد كه مخصوصاً قابل دقت است:
1 ـ كسى به عنوان دادخواهى نزد داود نيامد (چنانكه در قرآن آمده) بلكه يكى از پيامبران مشاور او، داستانى را بر سبيل مثال براى پند و اندرز، براى او ذكر كرد، سخن از دو برادر و تقاضاى يكى از ديگرى در اينجا نيست، بلكه سخن از دو آدم غنى و فقير است كه يكى، گاوان و گوسفندان بسيار داشته، و ديگرى، فقط يك بره، ولى مرد غنى بره مرد فقير را براى ميهمان خود كشته، تا اينجا، نه سخن از بالا رفتن از ديوار محراب است، نه وحشت داود، و نه طرح دعوا ميان دو برادر، و نه تقاضاى بخشش.
2 ـ داود، آن مرد غنى ستمگر را مستحق قتل دانست (براى يك گوسفند قتل چرا؟).
3 ـ بلافاصله حكمى بر ضد اين حكم صادر كرد گفت: بايد به عوض يك گوسفند چهار گوسفند بدهد؟ (چرا؟).
4 ـ داود به گناه خود در مورد خيانت به همسر «اوريّاه» اعتراف كرد.
5 ـ خداوند او را عفو كرد (به اين سادگى چرا؟).
6 ـ خداوند مجازات عجيبى درباره داود قائل شد، كه نقل ناكردنش بهتر است.
7 ـ و همين زن ـ با اين سوابق درخشان ـ مادر «سليمان» شد!
گر چه، نقل اين داستان ها به راستى رنج آور است، اما چه مى توان كرد، بعضى از جاهلان ناآگاه، تحت تأثير اين روايات اسرائيلى، چهره پاك آيات قرآن مجيد را تيره ساخته اند، و سخنانى گفته اند كه، براى روشن كردن حق، چاره اى جز ذكر بخشى از اين داستان رسوا نبود.(1)


1. تفسیر نمونه، جلد 19، صفحه 268.