اهل سنت

کنگره جهانی جریانهای افراطی و تکفیری - بیانیه پایانی کنگره

کنگره جهانی جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

در تاریخ دوم و سوم آذر ماه در شهر قم برگزار می گردد.

این کنگره با ریاست حضرت آیةالله العظمی مکارم شیرازی دام ظله و با هدایت علمی حضرت آیة الله العظمی سبحانی دامت برکاته با اهداف زیر برگزار می شود:الف) مقابله با فتنۀ تکفیر در جهان‏ اسلام؛

ب) دعوت به صلح و دوستی و برادری و تعامل میان مذاهب بر اساس حکمت، موعظه و جدال احسن؛
ج) تلاش برای هوشیار کردن مسلمانان نسبت به ماهیت زشت و کریه جریان‏های‏ تکفیری؛

د) ایجاد صف واحد و گسترش زمینه‏ های هم‏گرایی مسلمانان برای مقابله با تکفیر؛

هـ) تلاش برای شناساندن توطئه ‏ها و نیرنگ‏های جهان غرب در سایه حمایت از جریان‏های تکفیری


نسخ نکاح متعه در جنگ خیبر

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام خدمت همه دوستان

اهل سنت معتقدند که حکم جواز ازدواج موقت دائمی نبوده ودر جریان غزوه خیبر این جواز برداشته شده است.

سؤال من این است که آیا چنین امری می تواند ناسخ بوده باشد.

متشکرم:Gol:

دعاهای اهل سنت

بسم الله .
{قال ربی ادعونی استجب لکم ان الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین}

سلام علیکم
دعاهای زیر از اهل سنت اند که خیلی معروفند . آیا اشکال داره تو کارامون ازشون استفاده کنیم یا همون دعاهای خودمون کافیه...
دعای بیدار شدن از خواب از (ترمذی و بخاری و ابی داوود)
پوشیدن لباس از ( ابو داوود و ترمذی و البغوی)
قبل و بعد از وضو از (ابوداوود و احمد و ابن ماجه و مسلم)
سجده و رکوع از (مسلم و ابو داوود و البخاری)
بعد و قبل از نماز از (ابوداوود و ابن ماجه و اخمد ومسلم)
رفتن و خارج شدن از توالت (البخاری و مسلم)
قبل و بعد از خواب
هنگام باریدن
ترس
استغفار
خشم
ذبح
...
...
...

مثلا :
دعای سجده : اللهم لک سجدت و بک انت و بک اسلمت.سجد وجهی للذی خلقه و صوره وشق سمعه و بصره تبارک الله احسن الخالقین. مسلم
سبحان ذی الجبروت و الملوت و الکبریا و والعظمه.مسلم
دعای رکوع :
دعای بعد از غذا : الحمد لله الذی اطعمنی هذا ورزقنیه . من غیرحول منی و لا قوه
دعا هنگام خشم : اعوذ بالله من الشیطان االرجیم .البخاری
سلام کردن به کافران : اذا سلم علیکم اهل الکتاب قولو : علیکم . یعنی : اگه یهودیان به شما سلام کردن به اونا بگید علیکم
دعا هنگام پارس سگ :اذا سمعتم نباح الکلام و نهیق الحمیر بالیل فتعوذو بالله فانهن یرین و انتم لاترون
دعا هنگام ترس : لا الله اله الله
..
..
..
دلیل این سوالم اینه که از دعاهاشونن خوشم اومده . همین
ممنون:Gol:

"فرقه قادریه "

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر حضرت ولیعصر (عج) و منتظرانش



فرقه قادريه دنباله رو جنيد بغدادي و شيخ عبدالقادر گيلاني، صوفي مشهور اهل سنت و جماعت مي باشد. از اين سلسله، شاخه هايي بسيار بوجود آمده است. شيخ محي الدين ابو محمد عبدالقادر بن ابي صالح به روايتي در شب اول رمضان 471 هـ.ق در روستاي بشتير متولد شده است و وفات او را در سال 561 هـ.ق ذکر کرده اند.

وي در آغاز تحصيل نزد ابو زکرياي تبريزي، علوم ادبي را فرا گرفت و در سن هجده سالگي به بغداد رفت و نزد علماي آن سامان علم حديث و فقه را آموخت. استاد وي در فقه حنبلي ابوالوفاء بن عقيل بوده و مباني تصوف را نزد ابوالخير حماد الدباس کسب کرده است. او در طول اين مدت به رياضت و عزلت نشيني روي آورد. از طرف علي بن ابي سعد مخرمي به تدريس در مدرسه خود ايشان پرداخت و بدين ترتيب، در پي ارشادات وي شهرتش گسترش يافت. وي خرقه مشايخ را از ابو سعيد مخرمي گرفته است.

از القاب او شيخ کل، شيخ مشرق و محي الدين مي باشد. وي سني مذهب است و فقه حنبلي را از ابن عقيل آموخته است.
دراويش قادري امروز بيشتر در ناحيه کردستان حضور داند، هرچند اين فرقه در ولايات سند و بلوچستان و کشور مغرب نيز طرفداراني دارد.
دراويش قادري عمدتاً داراي گيسوان بلند هستند و شارب (سبيل) بلند مي گذارند و در هنگام ذکر موهاي خود را باز نموده و پريشان مي کنند.
پيروان اين طريقت، درک حقيقت و روشني روح و وصول به حق را در قيل و قال و سماع مي دانند و معتقدند که لذّت جسم موجب شادماني روح مي شود.

ذکر دراويش قادري بر دو نوع است: يکي به نام « تهليل » و ديگري ذکر ايستاده به نام « هره » است. در ذکر نخست، حلقه وار مي نشينند و شيخ يا خليفه، رهبري ذکر را بر عهده مي گيرد. او در حلقه مريدان قرار مي گيرد و در حالي که تسبيحي در دست دارد، به رهبري ذکر دراويش مي پردازد. براي ذکر ايستاده « هره » دراويش به طور ايستاده حلقه اي تشکيل مي دهند و خليفه در وسط ايستاده و رهبري ذکر را بر عهده مي گيرد. اين ذکر با آهنگ طبل (طاس)، دف و شمشال همراه است.

اين طريقت تأثير زيادي از يوگي هاي هندي پذيرفته و پيروان آنان در هنگام ذکر و سماع دست به اعمال خارق العاده مي زنند.
براي عبدالقادر کرامت ها و داستانهاي دروغ زيادي از سوي پيروان او نقل شده که در تاريخ تصوف بي سابقه است.

شعراني در طبقات الکبري نوشته : شيخ عبدالقادر گيلاني (رض) مي گفت : مدت بيست و پنج سال تمام، در بيابانهاي عراق تنها و بي کس اقامت کردم. نه کسي را شناختم و نه کسي مرا شناخت. طوايفي از مردان غيب و جن نزد من مي آمدند و راه خدا شناسي را به آنها تعليم مي دادم و خضر در آغاز ورودم به عراق با من همراهي و رفاقت کرد در حاليکه من او را نمي شناختم و شرط کرد که با او مخالفت نکنم. او به من گفت : در اينجا بنشين! و من سه سال در همان جا که او گفته بود نشستم. هر سال مي آمد و مي گفت : در همين جا باش تا من نزد تو بيايم. مي گويد : يک سال در خرابه هاي مداين ماندم و در اين مدت به انواع مجاهده با نفس مشغول بودم ؛ آب مي نوشيدم و از چيزهاي دور ريخته مي خوردم، يک سال نه مي خوردم و نه مي نوشيدم و نه مي خوابيدم. يک شب که هوا خيلي سرد بود، در ايوان کسري خوابيدم و محتلم شدم و برخاستم و رفتم در شط غسل کردم. سپس خوابيدم و محتلم شدم و رفتم در شط غسل کردم و اين عمل در آن شب چهل بار تکرار شد که من غسل مي کردم. سپس بالاي ايوان صعود کردم که مبادا خوابم ببرد.
(طبقات الکبري/ج1/ص110)
در جاي ديگر عبدالقادر گيلاني مي گويد :
آنگاه که جدّم (ص) در شب مرصاد معراج کرد و به سدره المنتهي رسيد، جبرئيل امين عقب ماند و گفت : اي محمد! هر گاه به قدر انگشتان نزديک شوم، آتش مي گيرم. خداي تعالي، روح مرا در آن مقام پيش او فرستاد تا مگر از سيد امام عليه و علي آله السلام استفاده بکنم. من به حضور او مشرف شده و نعمت بزرگ وراثت و خلافت را نيکو داشتم. آنجا که حضور رساندم منزلت براق را ديدم تا اينکه جدّم رسول الله (ص) بر من سوار شد و جلو من در دست او بود تا اينکه به مقام قاب قوسين يا کمتر رسيد. به من گفت : اي فرزند و اي نور چشمم ! اين قدم من بر گردن تو قرار گرفته و قدم هاي تو بر گردن همه اولياء خدا قرار مي گيرد.
بعد مي گويد : به عرش با شکوه خدا بار يافتم و پرتو هاي آن بر من نمايان شد و خدا اين مقام را به من بخشيد. قبل از تخلق به اخلاق الهي به عرش خدا نگريستم و ملکوت او بر من آشکار شد و خدا مرا بر کشيد و تاج وصال را با نظر در احوال من بر من کرامت کرد و او است که شرافت مي دهد و مرا جامه تقرب مي پوشاند.
(الغدير/ج21/ص276)- پایگاه تحقیقاتی الزهراء

ای مردم : من عاشورائی شدم ... ( وصیت نامه شهید اهل سنت)

بسم الله الرحمن الرحیم

وصیت نامه شهید اهل سنت

وصیت نامه شهیدی از قوم اصیل ترکمن، اهل تسنن، از ترکمن های گنبد کاووس، بسیجی خوش رزم، ، بسیجی گردان «یارسول الله(ص)» از لشکر 25 کربلا؛...شهید قربان محمد روشنی

شهید قربان محمد روشنی، فرزند: «اله بران» معلم خوش مرام، از دشت ترکمن صحرای گلستان، شهرستان گنبدکاووس، اهل تسنن، بسیجی گردان «یارسول الله(ص)» از لشکر 25 کربلا؛...عاشق ولایت امام، همان سال های نخست جنگ، با عضویت بسیج، راهی جبهه می شود.
فرمانده گردان: شهیدحاج حسین بصیر. بنیانگذار«گردان یارسول الله(ص)» و قربان محمد، دل می سپارد به صداقت جبهه و ماندگار می شود.
از قوم اصیل ترکمن، اهل تسنن، از ترکمن های گنبد کاووس، بسیجی خوش رزم، عاشق مرام حاج حسین بصیر؛ این عشق، نه از رفتارهای روزمرگی جنگ است، نه؛ چرا که حاج حسین بصیر شهید؛ خود بشدت عاشورائی بود.

قربان محمد؛ عاشق، عاشورائی، حاج حسین بصیر می شود. ذره ذره این عشق در او شعله می کشد، بیقرار و بی تاب، مجنون وار می گدازد، از این سو برای مدتی، از گردان یارسول(ع) مرخصی گرفته، به شهر و زادگاهش باز می گردد._ پلاکش بر سینه؛ چفیه اش برشانه؛ پوتین و قمقمه، فانسقه اش؛ با همان لباس بسیجی خاکی و ساده اش؛ قبل از این که به خانه برود، عصر بود...کوچه به کوچه، اهالی محل را به مسجد می خواند!به خانه می رود، پدر و مادر و خانواده را هم بی درنگ به سوی مسجد می آورد.
همه بیائید... آخر تو ای معلم دوست داشتنی ترکمن ها، چه درسر داری....!؟همه نگران!؟ دلواپس و پر اضطراب.
مگر چه شده، این معلم خوش مرام و خوش نام را،...تک تک خانه اقوام و آشنا را می کوبد؛ بزرگان قومش را به تمنا و التماس، به مسجد می کشاند.
یکی دو ساعتی در محل، قربان محمد می افتد سر زبان ها، مگر از جبهه برای قومش چه پیغام مهمی آورده است.
نماز مغرب و عشاء؛ قربان محمد بیقرار... مردم بی تاب.
مادر نگران. پدر آشفته و دلواپس...

بین دو نماز، قربان محمد، وصیتنامه اش را برای بزرگان قوم، برای مادرش، پدرش، برادرانش، برای همه دعوت شدگان می خواند.وصیت نامه اش که وصیت نامه نبود، یک جوری دیگر بود، بلند می شود و با شیوائی سخنی که دارد می گوید:اهالی محل. بزرگان قوم، پدر، مادر، برادر، ای کاش همه شما با من بودید، سنگر به سنگر، خاکریز به خاکریز، خدا بود. خدا بود. خدا بود. ای مردم که من را می شناسید به خوش نامی و صداقت و راستگوئی، به رسول الله(ص) قسم که همه جبهه های ما عاشوراست...

از شما بزرگان قوم، دوستانم، برادرانم، اینجا در این مسجد خدا، از شما می خواهم که این «عشق نامه» من را به عنوان «شاهد» گواه کنید. گواه کنید که تاریخ نگوید، قربان محمد دروغ هست.

ای قوم من؛ این من هستم: «قربان محمد روشنی«فرزند: اله بران» گواهی می دهم که محمد(ص) رسول خداست و من ای مردم، با همه عشقی که به شما دارم، اکنون در محضر پروردگار به صراحت و سلامت؛ اعلام می کنم که: من شیعه شده ام و امشب دوباره راهی جبهه می شوم.»

من می روم؛ تا ادعای خودم را با خون سرخ خودم، در سرزمین عاشورائی امام حسین(ع)، جبهه های نبرد، گواهی بکنم. گواهی بکنم برای شما و برای آیندگان که شما بزرگان قوم ترکمن، جوان ترها، خانواده ام، که الان شاهد من هستید، فردای قیامت امام حسین شما را شفاعت کند.

من می روم تا شهید بشوم، تا همراه کاروان امام حسین(ع) نزد پرودگارم رو سفید بشوم. حالا دیگر علی(ع) مولای منست و سیدالشهداء سرور شهیدان عالم هستی. امام به حق من. خیلی زود ادعای خودم را گواهی می کنم با خون سرخ خودم، با شهادت خودم که هیچ زیبائی و قشنگی و خوبی، بهتر از شهادت، در راه پروردگار عالم نیست و من هرگز ندیدم.

قربان محمد، نامه اش را در مجلس می گرداند تا از حاضرین گواهی بگیرد.
مسجد سراسر سکوت می شود. فضا هر لحظه سنگین و سنگین تر شده. بهت و حیرت همه شهر و شب و کوچه و خیابان و خانه ها را می گیرد.و قربان محمد نیمه شب از شهر به جبهه باز می گردد.

گردان یا رسوالله(ص)...سیزده ماه در جبهه می ماند و هرگز به مرخصی نمی رود، تا این که با خون سرخش، با شهادتش، در شلمچه گواهی می دهد؛ که ای تاریخ، ای قوم من، پدر من، مادرعزیزم، برادرانم، ای مردم: من عاشورائی شدم...

آیا اسماء خداوند توقیفی است؟


مسأله ای میان فقها از یک طرف و متکلمین و فلاسفه از طرف دیگر مطرح است که آیا اسماء الله توقیفی است یا توفیقی نیست؟ ''توفیقی است'' یعنی ما فقط آن اسمائی را می توانیم بر خدای متعال اطلاق کنیم که در قرآن یا سنت اجازه داده شده است. مثلا اگر به خداوند می گوییم ''متکلم'' از باب این است که در قرآن کریم به او گفته اند ''متکلم''. یا اگر ما به خدا بگوییم ''شافی''، چون در سنت مثلا آمده است. اما اگر اسمی در کتاب و سنت نیامده باشد آیا ما می توانیم به خداوند اطلاق کنیم یا نه؟ قرآن ضابطه به دست می دهد و آن همین است که هر چه که صفت کمالیه باشد به نحو اکملش بر خدای متعال اطلاق می شود. اگر هم اجازه ندهند نه از باب این است که اسماء الهی محدود است بلکه از آن جهت است که احیانا انسانها تشخیص نمی دهند، یک چیزی را نمی داند که این صفت کمال نیست، خیال می کند صفت کمال است، به خدا نسبت می دهد. می گویند این کار را از پیش خود نکنید چون احیانا اشتباه می کنید. مثلا ممکن است انسان از باب قیاس به نفس، چون یک چیزی را برای خودش کمال می بیند - نمی داند که این، کمال نسبی است نه کمال مطلق، کمال یک انسان می تواند باشد ولی برای غیر انسان نمی تواند کمال باشد - می آید آن را به خدای متعال نسب می دهد.

اگر گفته اند ''توقیفی است'' از این جهت است نه اینکه بعضی از اسماء حسنی بر خدا اطلاق می شود و بعضی اطلاق نمی شود، همه اسماء حسنی بر او اطلاق می شود ولی در تشخیص، لااقل افرادی که از نظر فکری و معرفت مجرب نیستند اشتباه می کنند. از احادیث مربوط به این مسأله بر می آید که چون در آن زمان (قرن دوم هجری) افرادی پیدا شده بودند که حرفهای عجیب و غریبی درباره خداوند می زدند ائمه نسبت دادن هر اسمی به خداوند را منع کردند، گفتند چیزی را که نشنیده اید از پیش خود نگوید چون احیانا اشتباه می کنید.

امام باقر علیه السلام فرمود: «کل ما میزتموه باواهامکم فی ادق معانیه فهو مصنوع لکم مردود الیکم... و لعل النمل الصغار یزعم ان لله زبانیتین» یعنی شما یک چیزی در وهم خودتان تصور می کنید و بعد برایش شاخ و برگ می سازید، خیال می کنید اینها توحید و معارف است، نمی دانید که اینها لایق شماست نه لایق خدا. بعد حضرت می فرماید: از کجا می دانید، شاید این مورچه های کوچک هم که از این دو شاخکشان خیلی استفاده می کنند (امروز می گویند که این شاخکها حکم آنتن را برای اینها دارد و اصلا مبادلات، فهم و ارتباطشان با دنیای خارج به وسیله همین شاخکهاست) خیال می کنند خدا دو شاخک دارد. چون برای او دو شاخک خیلی ارزش دارد خیال می کند خدا هم باید دو شاخک داشته باشد. این قیاس است. این که در اواخر سوره حشر، آیه کریمه می فرماید: «له الاسماء الحسنی» برای این است که ما اسماء حسنی را محدود نکنیم به آنچه اینجا ذکر شد بعد از ذکر سیزده اسم می فرماید: همه اسماء حسنی از اوست اعم از آنچه اینجا ذکر شد یا ذکر نشد.

نظر اهل سنت درباره یزید چیست؟

انجمن: 

[=franklin gothic medium][=&quot]در میان خانواده‌ی اموی،[/][=&quot]ابوالفرج اصفهانی، یزید را لعن می کند. بعد از او جاحظ و قبل از جاحظ، از حسن بصری[/][=&quot]این مسأله‌ء لعن آغاز می شود. میان بزرگان اهل سنت کسانی مثل حسن بصری، ابوحنیفه،[/][=&quot]عبدالحمید جعفر، ابن عجلا‌ن،‌عمربن جاحز، عبدالقاسم سلیمان طبرانی، قاضی ابوالعلا‌ی[/][=&quot]حنبلی، ابوالقاسم شافعی، محمدبن طلحه دمشقی، عبدالفرج بن جوزی،‌ابومظفر شمس الدین[/][=&quot]سبط جوزی،‌سعدالدین تفتازانی، شمس الدین ذهبی،‌جلا‌ل الدین محمد مولوی[/][=&quot]بلخی،‌حمدالله مستوفی، عبدالرحمن بن خلدون،‌علی بن محمد مالکی، ابن صباغ، عبدالرحمن[/][=&quot]جامی، ‌فضل‌الله روزبهانی، خونجی، شمس الدین،‌ابن حجر و سیوطی از مهم‌ترین شخصیت هایی[/][=&quot]هستند که لعن یزید را مطرح کرده اند و به صورت علنی یزید را واجب اللعن دانسته[/][=&quot]اند[/][=&quot]"[/][/]

[=franklin gothic medium][=&quot]حادثه کربلا در ميان اهل تسنن موجى ايجاد کرد که زبان و قلم‏دانشمندان آنان گاه ناخواسته و زمانى با شجاعت‏به توصيف وتجزيه و تحليل آن پرداخته است. شوکانى در کتاب «نيل الاوطار»در رد بعضى از سخنوران دربارى مى‏گويد[/][=&quot]: [/][=&quot]به تحقيق عده‏اى از اهل‏علم افراط ورزيده، چنان حکم کردند که[/][=&quot]:
[/][=&quot]حسين(ع)نوه پيامبر که خداوند از او راضى باشد. نافرمانى‏يک آدم دائم الخمر را کرده و حرمت‏شريعت‏يزيد بن معاويه را هتک‏کرده است.» خداوند لعنتشان کند، چه سخنان عجيبى که از شنيدن‏آنها مو بر بدن انسان راست مى‏گردد[/][=&quot].
[/][=&quot]تفتازانى در کتاب «شرح العقايد» مى‏نويسد:حقيقت اين است که رضايت‏يزيد به قتل حسين(ع)و شاد شدن اوبدان خبر و اهانت کردنش به اهل‏بيت پيامبر(ص)از اخبارى است که‏در معنى متواتر است; هر چند تفاصيل آن متواتر نيست. درباره‏مقام يزيد بلکه درباره ايمان او که لعنت‏خدا بر او و يارانش‏باد. توافقى نداريم[/][=&quot].
[/][=&quot]جاحظ مى‏گويد: منکراتى که يزيد انجام داد، يعنى قتل حسين(ع)وبه اسارت گرفتن زن و فرزند او و ترساندن اهل مدينه و منهدم‏ساختن کعبه، همه اينها بر فسق و قساوت و کينه و نفاق و خروج ازايمان او دلالت مى‏کند[/][=&quot].
[/][=&quot]بنابراين، يزيد فاسق و ملعون است و کسى که از لعن او جلوگيرى‏کند، نيز ملعون است[/][=&quot].
[/][=&quot]ابن حجر هيثمى مکى در کتاب «الصواعق المحرقه‏» مى‏نويسد: پسرامام حنبل در مورد لعن يزيد از وى پرسيد. احمد در جواب گفت: چگونه لعنت نشود کسى که خداوند او را در قرآن لعن کرده است[/][=&quot].
[/]
[/]

[=franklin gothic medium][=&quot]آنجا که مى‏فرمايد: «فهل عسيتم ان توليتم ان تفسدوا فى الارض و تقطعوا ارحامکم‏اولئک الذين لعنهم‏الله‏» و چه مفاسدى و قطع رحمى از آنچه يزيدانجام داد، بالاتر است؟[/][=&quot]!
[/][=&quot]عبدالرزاق مقرم در کتاب «مقتل الحسين‏[/][=&quot]مى‏گويد: به تحقيق‏گروهى از علما از جمله قاضى ابويعلى و حافظ ابن الجوزى وتفتازانى و سيوطى در مورد کفر يزيد نظر قطعى داده‏اند و باصداقت تمام لعن او را جايز شمرده‏اند[/][=&quot].
[/][=&quot]مولف کتاب «شذرات الذهب‏» مى‏نويسد: در مورد لعن يزيد، احمدبن حنبل دو قول دارد که در يکى تلويح و در ديگرى تصريح به لعن‏او مى‏کند. مالک و ابوحنيفه نيز هر کدام هم‏تلويحا و هم تصريحايزيد را لعنت کرده‏اند; و به راستى چرا اين‏گونه نباشد و حال‏آنکه او فردى قمار باز و دائم الخمر بود[/][=&quot].
[/][=&quot]شيخ محمد عبده مى‏گويد: هنگامى که در دنيا حکومت عادلى وجوددارد که هدف آن اقامه شرع و حدود الهى است و در برابر آن‏حکومتى ستمگر است که مى‏خواهد حکومت عدل را تعطيل کند، بر هرفرد مسلمانى کمک کردن حکومت عدل واجب است; و از همين باب است‏انقلاب امام حسين که در برابر حکومت‏يزيد که خدا او را خوارکند. ايستاد[/][=&quot].
[/][=&quot]از سبط بن جوزى در مورد لعن يزيد پرسيده شد. او در جواب گفت: احمد حنبل لعن او را تجويز کرده است، ما نيز به خاطر جناياتى‏که درباره پسر دختر رسول خدا مرتکب شد، او را دوست نداريم; واگر کسى به اين حد راضى نمى‏شود، ما هم مى‏گوييم اصل، لعنت کردن‏يزيد است[/][=&quot].

[/][=&quot]حادثه کربلا چنان در قلوب نفوذ کرد که بسيارى از بزرگان اهل‏تسنن آن را در قالب شعر مطرح ساخته، اندوه خويش را ابرازکردند. امام شافعى که در دوستى اهل‏بيت زبانزد است. درباره‏نهضت کربلا چنين سروده است[/][=&quot]:
[/][=&quot]قتيل بلا جرم کان قميصه صبيغ بماء الارجوان خصيب نصلى على المختار من آل هاشم و نوذى بنيه ان ذاک عجيب لئن کان ذنبى حب آل محمد(ص) فذلک ذنب لست عنه اتوب هم شفعائى يوم حشرى و موقفى و بغضهم للشافعى ذنوب [/][=&quot]
[/][=&quot]حسين(ع)کشته‏اى بى گناه است که پيراهن او به خونش رنگين شده وعجب از ما مردم آن است که از يک طرف به آل پيامبر درودمى‏فرستيم و از سوى ديگر فرزندانش را به قتل مى‏رسانيم و اذيت‏مى‏کنيم[/][=&quot]!
[/][=&quot]اگر گناه من دوستى اهل‏بيت پيامبر است، پس من هيچ‏گاه از آن‏توبه نمى‏کنم[/][=&quot].
[/][=&quot]اهل‏بيت پيامبر(عليهم السلام)در روز محشر شفيعان من هستند واگر نسبت‏به آنان دشمنى داشته باشم، گناهى نابخشودنى است[/][=&quot]. [/]

[/]

[=franklin gothic medium][=&quot]البته در این میان کسانی بوده اند که به علت جیره خواریشان بر سر سفره بنی امیه به حمایت از یزید پرداخته اند و در صدد تقبیح قیام سبط پیامبر برخواسته اند که به علت اینکه هر انسان آزاده ای از این تفکر برایت می جوید از ذکر نام انها خودداری می نماییم و برای انها وکسانی که امروزه از انها دفاع می کنند دعا می کنیم خداوند انها را با اربابشان یزید و بنی امیه محشور فرماید که کلام ما همان کلام الهی است انگاه که می فرماید (لکم دینکم ولی دین
[/]
[/]