امام حسین

۩✿۩ خاطراتی از یاران امام حسین(علیه‎السلام) ۩✿۩



۩✿۩ خاطراتی از یاران امام حسین(علیه‎السلام) ۩✿۩


☼◦╠ سنـــــج پدر ╣◦☼ داستان صوتی کودکانه

:Sham: سنــــج پدر :Sham:
.......................................

نویسنده: معصومه نوازنی






*▫╔ سفر امام حسین علیه السلام ╗▫* داستان صوتی کودکانه

:Sham: سفر امام حسین :doa(6): :Sham:
.............................................................

[SPOILER]

بچه های عزیز، برای آشنایی بیشتر شما با امام حسین، خلاصه ای از زندگی ایشون رو براتون می گم.
در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت دومین فرزند برومند حضرت على و فاطمه, که درود خدا بر ایشان باد, در خانه وحى و ولایت چشم به جهان گشود.
چون خبر ولادتش به پیامبر گرامى اسلام (ص) رسید, به خانه حضرت على (ع) و فاطمه (س) آمد و اسما را فرمود تا کودکش را بیاورد.
اسما او را در پارچه اى سپید پیچید و خدمت رسول اکرم (ص ) برد, آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت.
به روزهاى اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش امین وحى الهى, جبرئیل, فرود آمد و گفت: سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا, این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبیر) که به عربى (حسین) خوانده می شود نام بگذار.
چون على براى تو بسان هارون براى موسى بن عمران است, جز آن که تو خاتم پیغمبران هستى. و به این ترتیب نام پرعظمت حسین از جانب پروردگار, براى دومین فرزند فاطمه (س) انتخاب شد.
به روز هفتم ولادتش, فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد, گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقیقه کشت, و سر آن حضرت را تراشید و هموزن موى سر او نقره صدقه داد.
از ولادت حسین بن على (ع ) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد, مردم از اظهار محبت و لطفى که پیامبر راستین اسلام (ص) درباره حسین (ع) ابراز میداشت, به بزرگوارى و مقام شامخ پیشواى سوم آگاه شدند.
سلمان فارسى می گوید: دیدم که رسول خدا (ص) حسین (ع) را بر زانوى خویش نهاده او را می بوسید ومی فرمود:
تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى, تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى, تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجت هاى خدایى که نه نفرند و خاتم ایشان, قائم ایشان (امام زمان عج) می باشد.
انس بن مالک روایت می کند: وقتى از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست میدارى, فرمود: حسن و حسین را, بارها رسول گرامى حسن (ع) و حسین (ع) را به سینه می فشرد وآنان را می بویید و می بوسید.
ابوهریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است, در عین حال اعتراف میکند که: رسول اکرم را دیدم که حسن و حسین را بر شانه هاى خویش نشانده بود و به سوى ما می آمد, وقتى به ما رسید فرمود هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته, و هر که با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است.
عالیترین, صمیمی ترین و گویاترین رابطه معنوى و ملکوتى بین پیامبر و حسین را میتوان در این جمله رسول گرامى اسلام (ص) خواند که فرمود: حسین از من و من از حسینم.
شش سال از عمرش با پیامبر بزرگوار سپرى شد, و آن گاه که رسول خدا (ص) چشم ازجهان فروبست و به لقاى پروردگار شتافت , مدت سى سال با پدر زیست. پدرى که جزبه انصاف حکم نکرد , و جز به طهارت و بندگى نگذرانید, جز خدا ندید و جز خدا نخواست و جز خدا نیافت.
پدرى که در زمان حکومتش لحظه اى او را آرام نگذاشتند, همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند.
در تمام این مدت , با دل و جان از اوامر پدر اطاعت میکرد, و در چند سالى که حضرت على (ع ) متصدى خلافت ظاهرى شد, حضرت حسین (ع) در راه پیشبرد اهداف اسلامى , مانند یک سرباز فداکارهمچون برادر بزرگوارش می کوشید, و در جنگهاى جمل, صفین و نهروان شرکت داشت. و به این ترتیب, از پدرش امیرالمؤمنین (ع) و دین خدا حمایت کرد وحتى گاهى در حضور جمعیت به غاصبین خلافت اعتراض میکرد.
در زمان حکومت عمر, امام حسین (ع) وارد مسجد شد. خلیفه دوم را بر منبر رسول الله (ص) مشاهده کرد که سخن میگفت. بلادرنگ از منبر بالا رفت و فریاد زد: از منبر پدرم فرود آى ....
پس از شهادت حضرت على (ع), به فرموده رسول خدا (ص) و وصیت امیرالمؤمنین (ع) امامت و رهبرى شیعیان به حسن بن على (ع), فرزند بزرگ امیرالمؤمنین (ع), منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامین پیشوایشان امام حسن (ع) گوش فرادارند. امام حسین (ع) که دست پرورد وحى محمدى و ولایت علوى بود, همراه وهمکار و همفکر برادرش بود.
چنان که وقتى بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ , امام حسن (ع) مجبور شد که با معاویه صلح کند و آن همه ناراحتیها را تحمل نماید, امام حسین (ع) شریک رنجهاى برادر بود و چون میدانست که این صلح به صلاح اسلام و مسلمین است, هرگز اعتراض به برادرنداشت و حتى یک روز که معاویه, در حضور امام حسن (ع) وامام حسین (ع) دهان آلودهاش را به بدگویى نسبت به امام حسن (ع) و پدربزرگوارشان امیرمؤمنان (ع) گشود, امام حسین (ع) به دفاع برخاست تا سخن در گلوى معاویه بشکند و سزاى ناهنجاریش را به کنارش بگذارد, ولى امام حسن (ع) او را به سکوت و خاموشى فراخواند , امام حسین (ع ) پذیرا شد و به جایش بازگشت, آنگاه امام حسن (ع) خود به پاسخ معاویه برآمد و با بیانى رسا و کوبنده خاموشش ساخت.
چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنیا رحلت فرمود, به گفته رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین (ع) و وصیت حسن بن على (ع) امامت و رهبرى شیعیان به امام حسین (ع) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبرى جامعه گردید.
امام حسین (ع) می دید که معاویه با اتکا به قدرت اسلام, بر اریکه حکومت اسلام به ناحق تکیه زده, سخت مشغول تخریب اساس جامعه اسلامى و قوانین خداوند است و ازاین حکومت پوشالى مخرب به سختى رنج میبرد, ولى نمیتوانست دستى فراز آورد وقدرتى فراهم کند تا او را از جایگاه حکومت اسلامى پایین بکشد, چنانچه برادرش امام حسن (ع) نیز وضعى مشابه او داشت.
امام حسین (ع) میدانست اگر تصمیمش را آشکار سازد و به سازندگى قدرت بپردازد, پیش از هر جنبش و حرکت مفیدى به قتلش میرساند, ناچار دندان بر جگر نهاد و صبررا پیشه ساخت که اگر برمی خاست , پیش از اقدام به دسیسه کشته می شد, و از این کشته شدن هیچ نتیجه اى گرفته نمی شد.
بنابراین تا معاویه زنده بود, چون برادر زیست و علم مخالفت هاى بزرگ نیفراخت , جز آن که گاهى محیط و حرکات و اعمال معاویه را به باد انتقاد میگرفت و مردم رابه آینده نزدیک امیدوار میساخت که اقدام مؤثرى خواهد نمود.
و در تمام طول مدتى که معاویه از مردم براى ولایت عهدى یزید , بیعت میگرفت , حسین به شدت با او مخالفت کرد, و هرگز تن به بیعت یزید نداد و ولیعهدى او را نپذیرفت و حتى گاهى سخنانى تند به معاویه گفت و یا نامهاى کوبنده براى او نوشت. معاویه هم در بیعت گرفتن براى یزید, به او اصرارى نکرد و امام (ع) همچنین بود وماند تا معاویه درگذشت ...
یزید پس از معاویه بر تخت حکومت اسلامى تکیه زد و خود را امیرالمؤمنین خواند و براى این که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبیت کند, مصمم شد براى نامداران و شخصیتهاى اسلامى پیامى بفرستد و آنان را به بیعت با خویش بخواند.به همین منظور, نامه اى به حاکم مدینه نوشت و در آن یادآور شد که براى من از حسین (ع) بیعت بگیر و اگر مخالفت نمود به قتلش برسان.
حاکم این خبر را به امام حسین (ع) رسانید و جواب مطالبه نمود.
امام حسین (ع) چنین فرمود: انا لله و انا الیه راجعون و على الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل یزید.
آن گاه که افرادى چون یزید (شرابخوار و قمارباز و بی ایمان و ناپاک که حتى ظاهر اسلام را هم مراعات نمیکند) بر مسند حکومت اسلامى بنشیند, باید فاتحه اسلام را خواند. (زیرا این گونه زمامدارها با نیروى اسلام و به نام اسلام, اسلام را از بین می برند.)
امام حسین (ع) میدانست اینک که حکومت یزید را به رسمیت نشناخته است , اگر درمدینه بماند به قتلش میرسانند, لذا به امر پروردگار, شبانه و مخفى از مدینه به سوى مکه حرکت کرد.
آمدن آن حضرت به مکه, همراه با سرباز زدن او از بیعت یزید, در بین مردم مکه و مدینه انتشار یافت و این خبر تا به کوفه هم رسید. کوفیان ازامام حسین (ع) که در مکه بسر میبرد دعوت کردند تا به سوى آنان آید و زمامدار امورشان باشد.
امام (ع) مسلم بن عقیل, پسر عموى خویش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفى را از نزدیک ببیند و برایش بنویسد. مسلم به کوفه رسید و با استقبال گرم و بی سابقه اى روبرو شد , هزاران نفر به عنوان نایب امام (ع) با او بیعت کردند و مسلم هم نامه اى به امام حسین (ع) نگاشت وحرکت فورى امام (ع) را لازم گزارش داد.
هر چند امام حسین (ع) کوفیان را به خوبى می شناخت , و بی وفایى و بی دینیشان را درزمان حکومت پدر و برادر دیده بود و می دانست به گفته ها و بیعتشان با مسلم نمی توان اعتماد کرد, ولیکن براى اتمام حجت و اجراى اوامر پروردگار تصمیم گرفت که به سوى کوفه حرکت کند.
با این حال تا هشتم ذیحجه, یعنى روزى که همه مردم مکه عازم رفتن به منى بودند. و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام می خواست خود را به مکه برساند, آن حضرت در مکه ماند و در چنین روزى با اهل بیت و یاران خود, از مکه به طرف عراق خارج شد و با این کار هم به وظیفه خویش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پیغمبر امت, یزید را به رسمیت نشناخته و با او بیعت نکرده, بلکه علیه او قیام کرده است.
یزید که حرکت مسلم را به سوى کوفه دریافته و از بیعت کوفیان با او آگاه شده بود, ابن زیاد را (که از پلیدترین یاران یزید و از کثیفترین طرفداران حکومت بنى امیه بود) به کوفه فرستاد.
ابن زیاد از ضعف ایمان و دورویى و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهدید وارعاب , آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت و مسلم به تنهایى با عمال ابن زیاد به نبرد پرداخت و پس از جنگى دلاورانه و شگفت, با شجاعت شهید شد.(سلام خدا بر او باد)
و ابن زیاد جامعه دورو و خیانتکار و بی ایمان کوفه را علیه امام حسین (ع) برانگیخت و کار به جایى رسید که عده اى از همان کسانى که براى امام (ع) دعوتنامه نوشته بودند, سلاح جنگ پوشیدند و منتظر ماندند تا امام حسین (ع) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام حسین (ع) از همان شبى که از مدینه بیرون آمد و در تمام مدتى که در مکه اقامت گزید و در طول راه مکه به کربلا, تا هنگام شهادت, گاهى به اشاره, گاهى به صراحت, اعلان می داشت که: مقصود من از حرکت, رسوا ساختن حکومت ضد اسلامى یزید و برپاداشتن امر به معروف و نهى از منکر و ایستادگى در برابر ظلم و ستمگرى است وجز حمایت قرآن و زنده داشتن دین محمدى هدفى ندارم و این مأموریتى بود که خداوند به او واگذار نموده بود, حتى اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسیرى خانواده اش اتمام پذیرد.
رسول گرامى (ص) و امیرمؤمنان (ع) و حسن بن على (ع) پیشوایان پیشین اسلام, شهادت امام حسین (ع) را بارها بیان فرموده بودند. حتى در هنگام ولادت امام حسین (ع), رسول گرانمایه اسلام (ص) شهادتش را تذکر داده بود و خود امام حسین (ع ) به علم امامت می دانست که آخر این سفر به شهادتش می انجامد, ولى او کسى نبود که در برابر دستور آسمانى و فرمان خدا براى جان خود ارزشى قائل باشد, یا از اسارت خانواده اش واهمه اى به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را و شهادت را سعادت می پنداشت. (سلام ابدى خدا بر او باد)
خبر شهادت حسین (ع) در کربلا به قدرى در اجتماع اسلامى مورد گفتگو واقع شده بودکه عامه مردم از پایان این سفر مطلع بودند. چون جسته و گریخته از رسول الله (ص) و امیرالمؤمنین (ع) و امام حسن بن على (ع) و دیگر بزرگان صدر اسلام شنیده بودند.
بدینسان حرکت امام حسین (ع) با آن درگیریها و ناراحتی ها احتمال کشته شدنش را دراذهان عامه تشدید کرد. به ویژه که خود در طول راه می فرمود: من کان باذلا فینا مهجته و موطنا على لقاء الله نفسه فلیرحل معنا.
هر کس حاضر است در راه ما از جان خویش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد, همراه ما بیاید.
و لذا در بعضى از دوستان این توهم پیش آمد که حضرتش را از این سفر منصرف سازند. غافل از این که فرزند على بن ابى طالب (ع) امام و جانشین پیامبر و از دیگران به وظیفه خویش آگاه تر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده دست نخواهد کشید.

[/SPOILER]


با دلت وارد شو!!!! ( درد دل با امام حسین ع )

[="teal"]سلام دوستان عزیز حسینی من
این تاپیکو زدم که هرکس هرجور دلش میخواد با امام حسین(ع) و عمو ابولفضل دردو دل کنه
باور کنید دردو دل کردن آدمو نزدیک تر میکنه
فقط خواهشا حرفای دوستای دیگه را نقل قول نکنید
و گفتگو رو کش دار نکنید

[="red"]السلام علیک یا ابا عبدلله الحسین
السلام علیک یا قمر بنی هاشم[/]

[/]

مداحی محرم >>>حاج محمود کریمی

انجمن: 

لیست کامل مداحی های این تاپیک با لینم مستقیم

غريب مادر
مي آيد اي دل منزل به منزل
خرامان خرامان مي روي سوي ميدان
هست از ملال گرچه بر اين ذوالجلال
فاطمه براي حسين خيمه زده
سر تا پاي من مست رخ ماه حسينه
نديده کربلا گشتم ديوونه
از خدا خواستم يه بار بيام کربلا
آتش گرفته خيمه گاه زاده حيدر حيدر
پر از زخم پيکرش، شهيد صبر آقام
اي برادر پاشو خواهرت رسيده
خرابه چراغونه امشب
آروم آروم اشکام ميريزه
بر نيزه ها سرت لاي لاي علي علي
بيا برگرد اي علمدارم
ترک اول حاج محمود کريمي
ترک دومي نوحه عريي
نون و قلم نبي است و ما يسطرون
مزار اين جسم بي جون رو خاک
امون اي دل بسوز اي دل
يک سال و نيم بعد تو سالار تشنه لب
لبريز زچشم غضب الود حرامي
داره روضه با زينبش مي خونه حسين
کليپي ترکيبي از شور و دشتي خواني
درد عشقي کشيده ام که نپرس
دل و دل دار کيست زينب است
روياي رنگين شبهاي من اي عشق
اين کشته ي فتاده به هامون حسين توست
سقاي کودکانم بر لب رسيده جانم
من تيغ حسن عبد اللهم جان حسينم
دامن کشان رفتي دلم زيرو رو شد
حديث عشق تو ديوانه کرده عالم را
آسمون چرا نمي باره؟
واويلا واويلا عزيز فاطمه
مداحي به سبک شور
ميزنم دم زعلمدار رشيد حرم عشق
در اين جدايي نوبت رسيده به ما
علي نور بصرم، علي خورشيد حرم
اي علم افراشته بر سر ايوان عشق
برخيز علمدار رشيد لشگر من
کسي نديده آه و زاري تو
اگه يتيم گريه کنه ميلرزه عرش خدا
سلام بر محرم
ببار اي بارون ببار
چشمها ويژه حضرت رقيه س
شب اول محرم سينه زن تو ارزو شه1
شب اول محرم سينه زن تو ارزو شه2
ببار اي بارون
عطش ويژه شهادت حضرت علي اصغرع
خواهرم جون تو و جون حرم
از دست شکسته ام تو را برگ و بري
نوايي دلنشين
واويلا،واويلا
گلچين
روضه خواني
ناباورانه ميبرم اي باورم
علمدارم
مراسم شب نهم 1
مراسم شب نهم 2
مراسم شب نهم 3
مراسم شب نهم 4
مراسم شب نهم 5
ويژه شام غريبان1
ويژه شام غريبان2
ارباب خوبم سينه زناتو عشقه
داداش دلم با غربت آشنا شد
سلام بر تو و بر شام غريب
شام شلوغ رو يادمه
ظاهرا قافله اي وارد ميدان شده بود
داداش نذار رو قلبم آرزوتو
ببار اي بارون ببار، بر دلم گريه کن
بر شب تيره چون زلف يار
شبها به يادت اي ماه دل آرا
اي برادر عباس
غريبانه
يک اربعين براي تو حيران شدم
قرارمون چي شد که بي قرار هم
تموم ميشه عمري ديدن اين قوم کافر
سينه زني عمو حسين
به گردن عشقه خونم
رسم روزگار
برخيز علمداره رشيده لشکره من
مرد يعني ابالفضل
نوحه
نوحه
بي كس و بي يار و ياور در دل
اين بيرق علمدار هنوز رو زمين
بي تو ميميرم مرو
هم رشته رشته گيسو هم پاره پاره
بين الحرمين و حرم اقام ابوالفضل
از مي نابي که کس ان را نديد
کربلا يعني تولي داشتنکربلا يعني يار رهبري
بابام مياد امشب
خواهر کوچک من همچو گلي پر پر شد
دل بارون زيارت نامه ميخونه
اي تمام وفا اصل اي اصل وفا
ماه منير کربلاست اين بيرق علمدار هنوز
ادرکني که به راهت
ميميرم و زنده ميشم
اي زه دنيا دل بريده
ساقي دلدار حيسن
سري به نيزه بلند است در برابر زينب
عباس علمدار حسين
شب تار بي قرار دلي که چاره نداره
اقام اقام اقامشب هايي که دل ها را غم ميگره
هميشه مجنون راهت
اي بردار اي نور ديده اي سر بريده
نوشته روي قلب
چشمامون به ابر اسمونه
ساربان رااز لطف بفرمود
کي گفته من بابا ندارم
مي زنم دم از علمدار رشيد
ديدم امروز خنده به لبات اومده
السلام علي الحسين
حديث عشق تو ديوانه کرده
اي حسين عشق مني
جنگيدم به نفس هاي آتشينم
پرستوي سفيدم پر مزن
پيشمانم و نالان
صنم عشق
اينکه در سينه خود داغ برادر دارد
طاقت ندارم اين جور ببينمت
عشق من ميميرم اخر از غم تو
بيا به اين خانه
کي ميدونه شايد امسال براي ارباب بميرم
دلم اسير عشق حسين
عشق تو را در دلم من
مي سوزم از درد
سر تا پاي من مست رخ حيسن
دلم زير رو شد
اروم اروم اشکام ميرزه
اي دل بگير دامن
يا زينب يا زينب

๑۩๑ صفحـــــاتی از زندگی حضـرت زینب علیهاالسلام ๑۩๑

[="Purple"]سلام:Gol:

انشالله در این تاپیک میخوام بخشهایی از زندگی حضرت زینب سلام الله علیها رو بیارم ، برگرفته از کتاب "زینب بانوی گلهای کبود" نوشته ی علی تبریزیان.
سعی میکنم هر روز بخشی از کتاب رو در این تاپیک پست بزارم. خیلی قشنگه :hamdel:
به دوستان و محبان حضرت زینب علیهاالسلام توصیه میکنم با این تاپیک همراه باشن و مطالعه کنن.
[/]

چرا بعد از شهادت امام حسن(ع) ،به جای فرزندانش امام حسین(ع) به امامت رسیدند؟

نقل قول:

چرا بعد از شهادت امام حسن(ع) ،به جای فرزندانش امام حسین(ع) به امامت رسیدند؟
اگر می گویید حضرت قاسم(ع) کوچک بوده ، امام زمان(عج) هم در کودکی به امامت رسیدند؟
مثلاً چرا با وجود کودکی امام زمان(عج) ، امامت به برادر امام حسن عسگری(ع) نرسید؟
آیا امام حسن(ع) فرزند دیگری نداشته اند؟
آیا رسم اعراب این نبوده که فرزند بزرگتر همواره جانشین پدر در امورات گردد؟

با سلام خدمت کارشناسان محترم
اگر تاپیکی یا پاسخی برای شبهات دوست عزیزمون هست ، ارائه بفرمایید ممنون میشم.
یا علی
:Gol:

چطور شد که مردم برای رضای خدا در قتل حضرت امام حسین شرکت می کردند؟

چطور شد که مردم برای رضای خدا در قتل حضرت امام حسین شرکت می کردند؟