امامت

پاسخ به شبهه: خلقت ائمه (ع) قبل از حضرت آدم

سلام خسته نباشید .چند تا سوال دارم اینکه امام حسین قبل حضرت ادم افریده شده درسته؟ چون من اینو از یه روحانی شیعه دیدم که میگه امام حسین زمانی که دوسالش بود گفته من قبل حضرت ادم خلق شدم.
اخیرا در فضای مجازی کلیپ های از روحانیون شیعه دیده میشه که حرفایی میزنن مثلا همینکه حضرت علی 40 هزار سال قبل از باباش بدنیا اومده و امام حسین قبل از خلقت ادم خلق ششده و مردم به نور حضرت علی سجده میکنند و امثالهم.حالا برخی از اهل سنتم اینارو انتشار میدن خواستم بدونم ما چکار کنیم بگیم اشتباهه میگن اینکه روحانی شیعس .توضیح بدین مرسی@};-

قرآن ، امام مسلمین است!

سلام علیکم وعرض ادب

بنده یکی از شبهات اهل وهابیت رو مطرح می کنم خیلی ممنون می شوم جواب بدهید ::

همان طور که می دانیم در دو جای قران لفظ امام اطلاق بر کتاب حضرت موسی ع شده است

أَفَمَن كَانَ عَلَىٰ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ وَمِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَىٰ إِمَامًا وَرَحْمَةً أُولَٰئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَن يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلَا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِّنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿هود: ١٧﴾

وَمِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَىٰ إِمَامًا وَرَحْمَةً وَهَٰذَا كِتَابٌ مُّصَدِّقٌ لِّسَانًا عَرَبِيًّا لِّيُنذِرَ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَبُشْرَىٰ لِلْمُحْسِنِينَ ﴿الأحقاف: ١٢﴾

فلذا از این جهت اثبات می شود که امام در هر زمانی کتاب ان پیامبر محسوب می شود مثلا الان در زمان ما قران امام ماست !!!ولذا اندر شبهاتی که من مات ولم یعرف امام زمانه مات میتتا جاهلیه رفع می شود چون امام زمان ما قران است نه چیز دیگر !!!

واز ادله ای که برای امامت حضرت علی ع استناد می شود حدیث منزلت است که طبق این حدیث و اینکه پس ازحضرت موسی ع ان امامت گسترش نیافت معلوم می شود که فقط حضرت علی ع امام بوده است و امامت متوقف شده است !!!و سخنان صحابی ای که در کتب اهل سنت امده است گواهی همین را می دهد که انها امام را قران معرفی می کردند تا جایی که عمر بن خطاب خلیفه دوم اهل سنت قران را امام معرفی کرده است ::

وأخرج ابن جرير ، وابن حاتم ، عن السدي في قوله تعالى : { يا أيها الذين آمنوا لا تسألوا عن أشياء } قال : غضب رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) يوما من الأيام ، فقام خطيبا ، فقال : سلوني فإنكم لا تسألوني عن شئ إلا أنبأتكم به فقام إليه رجل من قريش ، من بني سهم ، يقال له عبد الله بن حذافة ، وكان يطعن فيه ، فقال : يا رسول الله من أبي ؟ قال ( صلى الله عليه وآله ) : أبوك فلان ، فدعاه لأبيه ، فقام إليه عمر ، فقبل رجله وقال : يا رسول الله ، رضينا بالله ربا ، وبك نبيا ، [HL]وبالقرآن إماما ، [/HL]فاعف عنا ، عفا الله عنك ، فلم يزل به، حتى رضي ، فيومئذ قال ( صلى الله عليه وآله ) : الولد للفراش وللعاهر الحجر . فكان غضب رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) على عمر شديدا ، إلى درجة اضطر معها عمر إلى تقبيل رجله ( صلى الله عليه وآله ) ، وطلب العفو منه ، وإعلانه الشهادة من جديد ! وعن أبي هريرة ، أن عمر بن الخطاب قال : إنا يا رسول الله حديثو عهد بجاهلية وشرك ، والله أعلم من آباؤنا .
الدر المنثور 4 / 310 .

و هم چنین از انجایی که در کتاب صحیحین امده است از قول پیامبر که سنت های بعد از من تکرار می شود دقیقا سنت ها هم تکرار می شود و قران امام مسلمین می شود

برچسب: 

نظر شخصی در مسائل دینی (درست یا غلط)

انجمن: 

[="Black"]بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام و ادب و احترام خدمت دوستان

و عرض سلام خدمت کارشناس گرامی


[/HR]
بحث اول
در بسیاری از بحث ها ( اصول و ضروریات دینی) عده ای پیرامون شرع ، فقه و ... نظراتی را بیان میکنند که خلاف مواضین دین است.
و وقتی گفته می شود سخن شما غلط است.
شروع میکنند به گفتن عبارتهای از قبیل نظر شخصی بنده این است ، عرف این را میگوید ، اکثریت این را قبول دارند و....
وقتی هم که گفته می شود دین این سخن را قبول ندارد ، عده ای هم در طرفداری از آن افراد میگویند ایشون نظر خودشون را دادند و ....

سوال:

از انجا که انجام احکام واجب است و باید عینیا انجام گیرد.
آیا در مسائل شرعی و فقهی و ... ( ضروریات دینی ) نظر شخصی جایگاهی دارد؟

یا آیا اکثریت مخالف یک حکم باعث می شود آن حکم فاقد ارزش شود؟


[/HR]
بحث دوم:
عده ای از سخنرانان معروف پیشنهاداتی میدهند که بدعت محسوب می شود.
همانند پیشنهاد ساخت رمی جمرات در مشهد.
وقتی هم که به ان عده گفته می شود این بدعت است. در سخنرانی های بعدی خودشان میگویند عده ای بخاطر یک پیشنهاد میخواهند ما را تخریب کنند و به نوعی از آب گل آلود ماهی بگیرند.
و واژه های دیگری را برای فرار از بار مسئولیتی سخن خویش بیان میکنند.

سوال:
از نظر شرعی افرادی که آگاهانه بدعت گذاری میکنند چه کسانی هستند؟؟؟؟؟
و اینکه پافشاری بر نظرات شخصی و بدعت گونه چه حکمی دارد ، هم خود فلسفه بدعت و هم شخص بدعت گذار؟
و اینکه آیا بعد از فهمیدن اشتباه باید بیایند و سخن خویش را پس بگیرند یا خیر؟
[/]

آیا این امر که امامت موروثی باشد در قرآن تأیید شده است

از وجدانهای آگاه و بیدار میخواهم جوابم بدهند و مرا از این شک و شبهه نجاتم دهند آیا امامان 12 گانه در قرآن پیش بینی شده اند اگر بدینصورت که شیعیان میگویند 12 امام معصوم برای امامت مردم کافیست آیا این امر که امامت بصورت موروثی باشد موافق رفتار سلسله های جبار نیست و آیا این امر توجیه قرآنی دارد؟

یک سوال اساسی درباره امام زمان (عج)

بسمه تعالی
سلام علیکم
جایی سوال دیدم از ی نفر سنی که جایی مطرح کرده بود به این مضمون که: (چرا ما شیعه ها معتقدیم پیامبر(ص) نمیتونه جامعه رو بدون رهبر رها کنه و بره ولی امام زمان 1200 سال جامعه رو بدون رهبر رها کرده و غایب شده؟)
اتفاقا یکی از ادله ما برای اثبات ولایت مولایمان علی بن ابیطالب (ع) این است که میگویند پیامبر نمیتواند جامعه رو بدون رهبر رها کند.خب حالا جریان امام زمان چی میشه؟

حالا اگه کسی لطف کنه جواب مبسوط و مفیدی بده ممنون میشم.
جوابی میخوام که بشه به ی سنی داد نه اینکه صرفا خودمون رو راضی کنه

سوال در مورد دعای: «اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک ... »

باسلام و عرض خسته نباشید

دعایی که از حضرت صادق(ع) وارد شده در زمان غیبت بسیار
نافع است. حضرت این دعا را به یکی از نزدیکترین یارانش
یعنی «زراره» آموختند و آن دعا چنین است:
«اللهم عرفنی نفسک، فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک.
اللهم عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک، لم اعرف حجتک.
اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی؛
خدایا! خودت را به من بشناسان، چون اگر خود را به من نشناسانی
، پیامبرت را نمی شناسم.
خدایا رسولت را به من بشناسان، چون اگر چنین نکنی،
حجت تورا نمی شناسم. خدایا حجتت را به من بشناسان
چون اگر حجتت را به من شناسایی از دینم منحرف و
گمراه خواهم شد

سوال بنده اینست که مگر ما بر این عقیده نیستیم
که از ولی باید برسیم به خدا ؟؟؟ پس چطور از خدا میخواهیم
خودش وپیامبر و حجتش را به ما بشناساند اگر ما خدا را بشناسیم
پس پیامبر حجت برای چی؟خب هدف پیامبران و حجج الهی هم
اینست که انسانهارا به سمت خدا هدایت کنند دیگر وقتی
در این دعا از خدا میخواهیم که به ما بشناساند دیگر کار پیامبران
وحجت های الهی چه میشود
لطفا در این مورد بصورت کامل توضیح بفرمایید باتشکر
یا علی

اين دو حديث در كجا ايراد شده اند و متن كاملشان چيست؟


سلام

حديثي صحيح ومتواتري در مجامع شيعه وسني آمده كه بسيار حائز اهميت است چون اخرين سخنان رسول خاتم در اجتماع عظيم اخرين حج ايشانست وبايد دقت كرد كه در كجا ايراد شده و موضوعش چي بوده كه رسول خدا ص اينقدر سفارش به حفظ ورساندن درست ان به ديگران نموده اند ! چون در اخرين حج رسول خدا ص ودرمشهد كثيري از صحابه كه براي ديدن اخرين حج رسول الله جمع شده بودند اما دستهاي خائن آنرا تكه تكه نمودند تا اصل واقعه غدير خم وتمسك به ثقلين واعلان امامت 12 امام وبرنامه سعادت بخش بشرمخفي وسانسور شود ! اما بشكر الله متعال امروز با كنار هم گذاشتن صحاح سنت ميتوان حقيقت را روشن نمود :

أَخْبَرَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ دَاوُدَ الزَّهْرَانِيُّ ، أَخْبَرَنَا إِسْمَاعِيل هُوَ ابْنُ جَعْفَرٍ ، حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ أَبِي عَمْرٍو ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحُوَيْرِثِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُبَيْرِ بْنِ مُطْعِمٍ ، عَنْ أَبِيهِ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ ، أَنَّهُ شَهِدَ خُطْبَةَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي يَوْمِ عَرَفَةَ فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ : " أَيُّهَا النَّاسُ ، إِنِّي وَاللَّهِ لَا أَدْرِي لَعَلِّي لَا أَلْقَاكُمْ بَعْدَ يَوْمِي هَذَا بِمَكَانِي هَذَا ، فَرَحِمَ اللَّهُ مَنْ سَمِعَ مَقَالَتِي الْيَوْمَ فَوَعَاهَا ، فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ وَلَا فِقْهَ لَهُ ، وَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ ، وَاعْلَمُوا أَنَّ أَمْوَالَكُمْ وَدِمَاءَكُمْ حَرَامٌ عَلَيْكُمْ كَحُرْمَةِ هَذَا الْيَوْمِ ، فِي هَذَا الشَّهْرِ ، فِي هَذَا الْبَلَدِ ، وَاعْلَمُوا أَنَّ الْقُلُوبَ لَا تُغِلُّ عَلَى ثَلَاثٍ : إِخْلَاصِ الْعَمَلِ لِلَّهِ ، وَمُنَاصَحَةِ أُولِي الْأَمْرِ ، وَعَلَى لُزُومِ جَمَاعَةِ الْمُسْلِمِينَ ، فَإِنَّ دَعْوَتَهُمْ تُحِيطُ مِنْ وَرَائِهِمْ " .مسند احمد ودارمي وابن ماجه و....

وجاء في الحديث الصحيح - الذي رواه البخاري ومسلم - عن عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ، قال: دَعَانَا النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَبَايَعْنَاهُ، فَقَالَ فِيمَا أَخَذَ عَلَيْنَا: «أَنْ بَايَعَنَا عَلَى السَّمْعِ وَالطَّاعَةِ، فِي مَنْشَطِنَا وَمَكْرَهِنَا، وَعُسْرِنَا وَيُسْرِنَا وَأَثَرَةً عَلَيْنَا وَأَنْ لاَ نُنَازِعَ الأَمْرَ أَهْلَهُ، إِلَّا أَنْ تَرَوْا كُفْرًا بَوَاحًا، عِنْدَكُمْ مِنَ اللَّهِ فِيهِ بُرْهَانٌ»،

انگیزه‌ی قیام حضرت سیّد الشهداء (علیه السلام) با علم به عدم پیروزی ظاهری

انجمن: 


با سلام و عرض ادب خدمت فرهیختگان اسک دین

با توجّه به علم حضرت به شهادت خود و یارانش، این بحث را پیگیری می کنیم تا علل و انگیزه‌ی‌قیام آن حضرت را بررسی کنیم ...

علل و انگیزه قیام حضرت، از چند نظر قابل بررسی است که مهم ترین آن ها عبارت است از:

الف. اطاعت و عبودیّت حقّ
باید توجه داشت که اولیای الهی به گذشته و آینده‌ی خود و دیگران، تغییری در زندگی عادی و روزمرّه ی آن ها ایجاد نمی کند؛ بلکه مثل دیگر مردم، تکالیف ظاهری شرعی خود را انجام می دهند. بنابراین، محور در حرکت ها و تصمیم گیری های آن ها در همه امورِ خود، انجام وظیفه الهی، عبودیّت و اطاعت اوست، بدون در نظر گرفتنِ علم خود و این که نتیجه ظاهری آن چه خواهد شد؛ چنان که خداوند خطاب به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید:
«قُلْ إِنَّ صَلاتي‏ وَ نُسُكي‏ وَ مَحْيايَ وَ مَماتي‏ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين* لا شَريكَ لَهُ وَ بِذلِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمين‏» (انعام آیات 163و162)
بگو: در حقیقت نماز من و سایر عبادات من و زندگی و مرگ من، برای خدا، پروردگار جهانیان است، که او را شریکی نیست، و بر این کار دستور یافته ام، و من نخستین مسلمانم.
حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) نیز در پاسخ به بعضی افراد که دلیل حرکتشان را با توجه به شرایط خطرناک موجود، می پرسیدند، به همین مسأله اشاره می فرمود که به بعضی از آن ها اشاره می شود:

1. حضرت به عبدالله بن جعفر و یحیی فرمود:
«انّی رأیت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلّم) فی المنام و امرنی بما انا ماض له » (بحار الانوار ج 44،ص336)
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) را در خواب دیدم و مرا به ان چه انجام می دهم، امر فرمود ...

2. نیز به امّ سلمه فرمود:
«يَا أُمَّاهْ قَدْ شَاءَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَرَانِي مَقْتُولًا مَذْبُوحاً ظُلْماً وَ عُدْوَانا» (بحار الانوار ج 44،ص331)
ای مادر، همانا خداوند عزّ و جلّ خواسته مرا کشته شده و سر بریده به ظلم و دشمنی ببیند.
بیان: در بعضی زیارت های دیگر سیّد الشّهدا (علیه السلام) خطاب به خود حضرت یا ائمه (علیهم السلام) و نیز در زیارت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلّم) نظیر جمله عبدت الله و شبیه آن دیده می شود که مراد، تنها عمل کردن به خواست پروردگار توجه دارند، و این، بالاترین و بارزترین نشانه بندگی آن ها؛ بلکه هر مومن واقعی است.

حتی انبیاء و اولیاء (علیهم السلام) تا بنده واقعی نباشند، مقام رسالت و نبوّت و ولایت و امامت به آن ها داده نخواهد شد، که «واشهد انّ محمّدا عبده و رسوله» مومنان نیز پس از رسیدن به این مقام، دیگر مقامات عالیه، به آن ها عطا خواهد شد. جمله «رضا الله رضانا اهل البیت» نیز از آثار عبودیت واقعی است.

شبهه در مورد خلافت حضرت علی ع

سلام خدمت دوستان و کارشناسان و مدیران محترم.
چندی است که متن زیر در شبکه های اجتماعی فوروارد می شود.
بنده عین متن را اینجا می گذارم و منتظر پاسخ دوستان و کارشناسان می مانم.

ميگوييد پيغمبر فرمود : «من كنت مولاء فهذا علي مولاء». من در شگفتم كه چرا ملايان معني اين جمله را نميدانند. در ميان عرب داستاني بنام «ولاء» بوده است. به اين معني كسي كه غلام خود را آزاد ميكرده ميانه‌ی آن غلام با آقايش رابطه «ولاء» توليد ميشده و احكامي داشته مثلاً اگر آن غلام بي‌وارث ميمرد ارث او به آقايش ميرسيد. همچنين عشاير عرب با يكديگر پيمان مي‌بستند كه بقول خودشان «حليف» يكديگر ميشدند. در میان آنها نيز رابطه «ولاء» توليد ميشد و آن نيز احكامي داشت.

دركتابهاي فقه «ولاء» يك بابيست. پيغمبر اسلام از مردم عرب ميبود و با كساني درميانه رابطه‌ی «ولاء» ميداشت. در آن باره علي را كه دامادش ميبود جانشين خود كرده و فرموده : « من با هركسي ولاء داشتم و مولايش ميبودم پس از من اين علي مولاي او خواهد بود». بالاخره اين يك وصيت خانواده اي بوده.

من نميدانم اين جمله كجا و داستان خلافت كجاست؟!. اگر مقصود پيغمبر خليفه گردانيدن علي بودي بايستي نخست توضيح دهد كه مردم ؛ خليفه يا جانشين مرا خدا بايد معين كند. اول اين را كه خودش يك موضوع بسيار مهم بود بمردم ابلاغ كند ، پس از آن علي را نامزد جانشيني گردانيده صريح و آشكار بفرمايد «خليفه‌ی اول من علي خواهدبود. خدا او را برگزيده است».

«مولا» در زبان عربي بمعني جانشين يا سلطان نبوده. مولا جز بهمان معني «دارنده‌ی ولاء» شناخته نميشده و اينست مي‌بينيم كه هم بغلام آزاد شده و هم به آقاي آزاد كننده گفته ميشده است.
از اين گذشته ، اگر حكم اسلام اين بوده كه خليفه را خدا برگزيند ، پس چرا اين در قرآن گفته نشده؟!.. پس چرا چنين حكم مهمي در قرآن نيامده؟!.

شما آيه‌ی «اليوم اكملت لكم دينكم...» را دليل مي آوريد. اولاً بهتر است آيه را از اول بخوانيد تا بدانيد كه به اين موضوع نمي‌چسبد : «حرمت عليكم الميته و الدم و لحم الخنزير و ما اهل لغيرالله به و المنخنقه و الموقوذه و المترديه و النطيحه و ما اكل السبع الاماذكيتم و ما ذبح علي النصب و ان تستقسموا بالازلام ذلكم فسق اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلاتخشوهم و اخشون اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا فمن اضطر في مخمصه غير متجانف لا ثم فان الله غفوررحيم».

در اين آيه از آغاز تا انجام سخن از خوردنيهاي حرام رانده شده و درو آنچه نيست داستان خلافت است. معني آيه اينست : «حرام شد بشما مردار (ميته) و خون و گوشت خوك و هرچه بينام خدا سر بريده شود و آنچه خفه شده يا با زدن و افتادن و شاخ زدن مرده و آنچه درندگان پاره كرده اند. مگر آنهايي كه پاك گردانيد» (نمرده باشد و سرش ببريد) و آنچه براي بتها سربريده شده : همچنان استخاره با اَزلام (تكه چوبها). امروز كافران درباره‌ی شما نوميد شدند. ديگر از آنان نترسيد و از من ترسيد. امروز دين شما را درست گردانيدم و نيكيهاي خود درباره‌ی شما بپايان رسانيدم و اسلام را براي شما دين برگزيدم مگر كسي كه بگرسنگي افتد و ناچار باشد و قصد گناه نكند (كه ميتواند از آن گوشتها بخورد). خدا مهربان و آمرزنده است».

اين آيه كجا و داستان خلافت علي كجاست؟!. آنگاه چه شده كه خدا اصل موضوع را نگويد و منّت گزاريش را بگويد؟!. نميدانم اينها را هيچ انديشيده ايد يا نه؟!.
گذشته از همه‌ی اينها ، امام علي بن ابي طالب هنگامي كه پس از كشته شدن عثمان خليفه گرديد و معاويه كشته شدن عثمان را بهانه گرفته گردنكشي ميكرد ما مي بينيم آن امام بمعاويه نامه نوشته چنين ميگويد:
«انه بايعني القوم الذين بايعوا ابابكر و عمر و عثمان علي ما بايعوهم عليه، فلم يكن للشاهد ان يختار و لا للغائب ان يردو انما الشوري للمهاجرين و الانصار فان اجتمعوا علي رجل وسموء اماما كان ذلك لله رضي...».
معنايش اينست: «آن گروهي كه به ابوبكر و عمر و عثمان بيعت كرده بودند ، با همان شرايطي كه به آنها بيعت كرده بودند بمن بيعت كردند. بهيچ حاضري نميرسيد كه اختيار ديگري كند و بهيچ غائبي نميرسيد كه قبول نكند. زيرا شورا حق مهاجرين و انصاراست. اگر آنان بر سر مردي گرد آمدند و او را امام ناميدند رضاي خدا نيز در آن خواهد بود...».

اين نامه در نهج البلاغه هست و ما آن را در تاريخها نيز مي‌يابيم. شما ببينيد كه اولاً هيچگاه نميگويد مرا خدا برگزيده و پيغمبر روز غديرخم مرا بمردم معرفي كرده. هيچ از اين چيزها سخني نميراند. دوم آشكاره مي گويد كه مرا همان كساني كه ابوبكر و عمر و عثمان را خليفه گردانيده بودند خليفه گردانيدند و همين را دليل حقانيت خود ميشمارد. سوم تصريح ميكند كه انتخاب خليفه حق مهاجرين و انصار است. آنها چون كسي را برگزيدند رضاي خدا نيز در آن خواهد بود و كسي حق نخواهد داشت او را نپذيرد.
اين نامه را مينويسد كه خلافت خود را بمعاويه مدلل گرداند و گناه او را كه برخلاف اجتماع و اختيار مهاجر و انصار قيام كرده بود برُخش بكشد.
ايا با اين نامه باز جاي آنست كه گفته شود بايستي تعيين خليفه از جانب خدا باشد؟!. باز جاي آنست كه گفته شود ابوبكر و عمر غاصب بودند؟!.. باز جاي آنست كه پنداشته شود علي به ابوبكر بيعت نميكرد و او را با زور به بيعت بردند؟!..
علي بمعاويه مينويسد : تو چون به من كه مهاجر و انصار انتخاب كرده اند بيعت نميكني ، گناهكاري ، از دين خارجي ، با تو جنگ خواهم كرد. اگر خود او با ابوبكر همين رفتار را كرده بود آيا او نيز گناهكار نبود؟!. از دين خارج نميشد؟!.

و اما سوالات خودم :

1. فاصله بین واقعه غدیر و رحلت پیامبر چه کسی خلیفه و حاکم مسلمانان بوده است؟ اگر قرار بود امام علی ع بعد از پیامبر خلیفه مسلمین شود چرا پیامبر نفرمود هر کس من مولای اویم بعد از رحلت من علی ع مولای اوست. در واقع جمله من کنت مولا فهذا هلی مولا دقبقا بعد از گفتن این جمله موجودیت عملی پیدا کرده است. یعنی بنا بر این جمله علی ع دقیقا بعد از ایراد این خظبه مولای مسلمینی شده است که پیامبر مولای آنان بوده است.
2. مساله دوم اینکه وقتی پیامبر در خطاب به مسلمین می گوید هر کس من مولای او هستم این معنی برداشت می شود که ممکن است در میان مسلمین کسانی باشند که پیامبر مولای آنان نباشد. اگر همه مخاطبان مسلمانان بوده اند که صد در صد همین طور است چرا پیامبر فرمود « من کنت مولا ». چرا مستقیم نفرمود از این پس علی ع مولای مسلمین است. آوردن این قید که « هر کس من مولای او هستم »نشان می دهد که مخاطب تمام مسلمین نیستند.
3. مساله سوم اینکه اگر قرار بر خلافت علی ع بود چرا دقیقا از همان تاریخ و در زمان حیات پیامبر علی ع خلافتش را آغاز نکرد. مگر نمی شد در زمان پیامبر این امر اتفاق بیافتد. مگر پیامبر به زمان مرگ خودش اشراف نداشت. چرا در زمان حیاتش خلافت را واگذار نکرد که هیچ شبهه ای نباشد. این مساله چه ایرادی داشت؟ ایراد که نداشت اتفاقا محاسنی هم داشت.
4. مساله چهارم اینکه همه می دانیم در آن روز همه خوشحال شدند و عید اعلام شد. خوب اگر بنده در آن زمان بودم به جای خوشحالی ناراحت هم می شدم. می رفتم مستقیم پیش پیامبر و به او می گفتم بابا این چه حرفیه که می زنید؟ ان شاء الله 120 سال سایه ی شما بالای سر ما باشد. مگر نه این است که وقتی پدر ما، ما را جمع می کند و وصیتی می کند همین جمله را نمی گوییم؟ آیا اگر حرفش را هم بپذیریم خوشحالی می کنیم؟ مسلما فکر اینکه زمانی پیامبر در میان امت نباشد و علی ع جانشین وی شود برای مسلمین ناراحت کننده باید باشد حتی اگر حرفش و این اعلام جانشینی منطقی هم باشد خوشحالی ندارد که ناراحتی هم دارد.

و من الله توفیق