اعتقاد به خدا

آیا معرفت یقینی در عقاید ممکن است؟

انجمن: 

با سلام
بنده یک سوال دارم که ذهنم رو خیلی درگیر کرده چند تا مقدمه داره سوالم که من این مقدمات رو قبول دارم
اول شکی نیست لازم است در مسائل مربوط به عقاید انسان تحقیق کنه.
دوم شکی نیست که من در دنیا افرادی رو میبینم که این ها از نظر هوش و استعداد در علوم عقلی از من بسیار بهتر هستند.
سوم شکی نیست که من در دنیا افرادی را میبینم که اینها متخصص در علوم عقلی هستند و عمری مسیر فلسفه را طی کردند.
چهارم شکی نیست که اختلاف بسیار زیادی بین افراد متخصص در فلسفه و صاحبان ادیان وجود دارد و این اختلاف بسیار عمیقه.
پنجم شکی نیست که هر فردی با هر استعداد و توانایی در علوم عقلی و با هر سطح سوادی امکان خطا در نظراتش وجود دارد.
با توجه به مسائل بالا سوال من این هست که چطور انسان می تواند معرفت یقینی نسبت به افکار خود پیدا کند؟ به نظر من این امر ممکن نیست چون:
1- بنده توانایی درک عمق افکار فیلسوفان بزرگ و صاحبان ادیان رو ندارم. لذا قضاوت بین دیدگاه های فلسفی و دینی برای فردی معمولی مثل من ممکن نیست. به عنوان مثال بررسی افکار فیلسوفی مانند هگل و مقایسه آن با افکار ملاصدرا نیازمند درک صحیح حرف دو فیلسوف بوده که خودش نیازمند داشتن یک استعداد و توانایی بالا در زمینه های فلسفی هست که بنده این استعداد رو ندارم.
2- حتی با داشتن توانایی و استعداد، درک مسائل عمیق فلسفی و اعتقادی نیازمند صرف وقت فراوان هست مثلا یک فیلسوف یا یک روحانی از هر دینی سالیان درازی را صرف مطالعه متون علمی زیر نظر اساتید این علم میکند در حالی که برای بنده این میزان صرف وقت ممکن نیست زیرا مثل هر انسانی دارای شغل و حرفه هستم و نمیتونم بیش از یک حد معین مطالعه و تحقیق کنم.
برای درک بهتر سوالم یک مثال میزنم: در زمان فعلی یک عده از فیلسوفان قائل به وجود خدا و یک عده قائل به عدم وجود خدا هستند. کتاب های متعددی برای اثبات یا رد وجود خدا نوشته شده فردی مثل ابن سینا قائل به وجود خدا و فردی مثل هیوم قائل به عدم وجود خداست. فردی مثل من چطور می تواند بین نظرات این افراد قضاوت کند(با توجه به مطالب بالا)
نکته ای وجود داره اینه که من ناچارم روشی برای زندگی خودم انتخاب کنم این روش و منش من ریشه ای داره که یک ایدئولوژی خاص پشتش هست و این ایدئولوژی خاص هم ریشش یک نظام فلسفیه. من ناچارم راهی رو انتخاب کنم و ممکن در طول زندگیم چند بار این راه رو تغییر بدم(چون ممکنه به اشتباهم پی ببرم) پس من می تونم بگم ناچارم تحقیق کنم و به ی معرفت برسم منتهی یقینی برای معرفتم قائل نباشم بلکه بگم فعلا به این رسیدم و بهتر از این فعلا چیزی نمیفهمم و به درک خودم عمل کنم در واقع یک جوری عملگرا بشم. از طرفی با روش هایی مثل، مثال نقض و استفاده از بدیهیات بعضی تفکرات رو میتونم به طور کلی حذف کنم و کمی گزینه های جلوی روم کم بشه. مثلا رد افکاری مثل وهابیت، شیطان پرستی و بت پرستی حداقل فعلا کار چندان سختی به نظرم نیست.
منتهی در اسلام گویا نمیشه اینطور فکر کرد. مثلا یک مسلمان نمیتونه بگه من به وجود خدا ایمان دارم تا زمانی که پی ببرم خدا نیست. ی جوری خیلی مسخره میشه مثلا شما خدا رو عبادت کنی ولی یقین عقلیی نداشته باشی بلکه بگی فعلا به این رسیدم که خدا هست پس فعلا می پرستم. نمیشه آدم با کسی حرف بزنه که نمیدونه هست یا نیست به طور دقیق و یقینی.
سوالم همینه آیا معرفت یقینی طبق نظر اسلام ممکنه اگر هست پس پاسخ به مطالب بالا چیه؟ یک نکته هم اضافه کنم مراد از معرفت یقینی بدیهیات نیست مثل درک انسان نسبت به وجود خودش. بیشتر حرفم در مورد گزاره های فلسفی و دینیه مثلا اینکه گزاره که خدا هست. قرآن معجزه هست. عیسی پسر خداست و ...
با تشکر

دلیل شما برای اعتقاد به خدا

هرکس برای اعتقاد به خدا دلیل یا دلایلی دارد اما اکثرا دلیل مردم برهان علیت و برهان نظم هست. اگر دلیل شما این دلایل هست که هیچ اما اگر دلیل یا دلایل دیگری برای اعتقاد به خدا دارید اینجا مطرح کنید.

کسی که به خدا اعتقاد ندارد، چه انگیزه ای برای زندگی دارد؟

انجمن: 

[="Palatino Linotype"][="Black"]سلام به همه دوستان

به عنوان مثال خود من اگه قرار باشه از این دنیا بهره کافی ببرم، باید همه نیازهام برآورده بشه و اگه فقط بخوام نیاز های مادیم رو برآورده کنم، میلیارد ها تومان سرمایه احتیاج دارم.
مطمعناً با شرایط فعلی که من دارم، رسیدن به همه خواسته هام در حد یک رویای دست نیافتنیه.
پس چطور باید با کمبودشون کنار بیام؟
جوابی که من بهش رسیدم، اینه که باید این کمبود ها جای دیگه ای جبران بشه.
و تنها جایی که ظرفیت برآورده کردن تمام نیاز های من برای یک زندگی ایده آل رو داره دنیایی غیر از این دنیای کوچیکه.
پس به این نتیجه رسیدم که باید برای رسیدن به بهترین ها در دنیایی دیگه تلاش کنم.

اممممممما !!!
اما کسی که به خدا و دنیای دیگه اعتقاد نداره، چطوری می تونه ایده آل های خودش رو تو همین دنیا به دست بیاره؟؟؟

به نظر من 4 راه بیشتر جلوی پاش نداره!
1. قبول کنه که این دنیا جای لذت بردن نیست.
ولی با آدم هایی که از مال دنیا چیزی کم ندارن و به قول معروف عشق دنیارو می کنن چه کار کنه؟ چطوری می تونه با این مسأله کنار بیاد؟
2. همه سعی و تلاشش رو برای رسیدن به بهترین زندگی انجام بده.
در این راه دو حالت وجود داره:
الف. اگه آدم قانونمندی باشه مجبوره از راه درست به خواسته هاش برسه، که با شرایط موجود، غیر ممکن به نظر می رسه
ب. و اگه احترامی برای قانون قائل نباشه دست به کار های خطا می زنه، که باید همیشه در استرس و نگرانی باشه و این کار لذت بردن از زندگی رو براش سخت می کنه
3. سطح توقعاتش رو پایین بیاره (به قول معروف از داشته هاش لذت ببره و افسوس نداشته هاش رو نخوره)
این راه هم که به نظر خیلی سخت میاد، چون لازمش مبارزه با هوای نفسه و از کمتر کسی بر میاد
4. به زندگی خودش خاتمه بده!
شاید این راه آخر معقول تر به نظر بیاد، ولی جواب سؤال اصلی ما این نیست...[/][/]