اشیا

احتمال دارد اشیا مادی ممکن الوجود نباشند

من تازگی که داشتم در مورد مسئله علیت فکر می کردم یک طریق دیگر بر اثبات عدم نیازمندی اشیا مادی به علت به ذهنم رسید که تبیینی عقلانی از بی علت بودن اشیا مادی ارائه می دهد که دیگر به نظرم قبول بی علتی اشیا مادی امری دور از ذهن نیست.
البته توجه کنید بحث قبلی من بحث روی گزاره هر ممکن(یا حادث)علت دارد. و می گفتم این گزاره کلیت ندارد لکن الان می خواهم بگویم بر فرض قبول کلیت علیت هم ما نیازی به واجب نداریم چون ممکن است اساسا ما ممکن الوجود نباشیم!!!!
اما چگونه؟
من می گویم تقسیم موجودات به موجودات واجب و ممکن یک قسم دیگر هم بر می تابد به این شکل که بگوییم
اشیا یا وجود برایشان مطلقا ضرورت دارد یا وجود برایشان در یک زمان خاص ضرورت دارد و یا اساسا وجود برایشان ضرورت ندارد.
که من می گویم ممکن است ما موجودات جزو گروه دوم باشیم نه لزوما گروه سوم فلذا چون وجود برایمان ضروری است دیگر نیاز به علت نداریم
پس واجب در سخن من تقسیم به دو قسم می شود:
1.واجب مطلق
2.واجب مقید
واجب مطلق واجبیست که وجود مطلقا برایش ضرورت دارد و واجب مقید واجبیست که وجود برایش ضرورت دارد لکن وجود مقید به یک زمان خاص نه وجود در همه زمانها!

البته شاید بگویید در تئوری شما ما موجودات مادی ما فقط مقید به زمان نیستیم و مقیّدات دیگر نیز داریم که در پاسخ می گویم که همه مقیّدات ذاتی انسانها و موجودات مادی هستند که در صورت ذاتی بودن وجود مقید به زمان یا بقیه مقیدات اشیا مادی دیگر اساسا نیازمندی به علت برای چنین وجودی امری پاردوکسیکال خواهد بود.
اما شاید بپرسید :چگونه اثبات می کنید اشیاء مادی چنین موجوداتی اند یعنی موجوداتی که وجود مقید به زمان و... برایشان ذاتی است!
در پاسخ می گویم طبق ادعای فیلسوفان و... اساسا ذاتی اشیا قابل دستیابی یقینی نیست فلذا ما فقط مدعی هستیم ممکن است ما چنین موجوداتی باشیم و بی علت و دیگر نیازی به فرض واجب الوجود برای تبیین و توجیه اشیا مادی نخواهد بود.
و محتمل است ما چنین موجوداتی باشیم.
خوشحال می شوم نظرات خود را درباره تبیین بنده ارائه دهید!
گرچه من هنوز هم روی حرف سابق خود و استدلال سابق خود که در این تاپیک به تقریر و بحث مفصل در آن باره پرداختم پایبند می بشم لکن اشکالی ندارد برای یک مقصد دو طریق را ساخت!

خدا در اشیاء هست اما داخلشان نیست ...

امام علی(ع) میفرماید:خدا در اشیاء هست اما داخلشان نیست و خدا دور از اشیاء است اما خارج از آن نیست یعنی چی؟؟
این روایت یعنی همان آیه معروف که در سوره ق آیه 16 آمده است نحن اقرب الیه من حبل الورید یعنی من از رگ گردن به شما نزدیک تر هستم و این آیه شامل اشیاء نیز می باشد برای توضیح این آیه به مطالب زیر دقت کنید :
در اینجا نزدیك‏تر بودن از رگ گردن، تمثیلی است برای بیان استیلا و احاطه خداوند بر بندگان خویش؛ چون رگ گردن، رگی حیاتی برای بدن است و با قطع آن سریعا جان از بدن مفارقت می‏كند. خداوند برای بیان احاطه و اقتدار خویش از این استفاده نموده است نه آن كه خداوند - نعوذ باللّه‏ - جزئی از بدن و یا موجودی دارای جرم و جسم باشد.

در قرآن آمده: انسان را آفریدیم و از مكئونات و وسوسه‏ های نفس او آگاه هستیم و از رگ گردنش به او نزدیك تریم.(1)
راغب در مفردات گوید: توسوس از ماده وسوسه به معنی افكار نامطلوبی است كه در دل انسان می‏گذرد و اصل آ؛ از كلمه وسواس گرفته شده كه به معنی صدای زینت آلات زنان و همچنین پیام و صدای مخفی است.
لذا منظور در آیه این است كه وقتی خداوند از خطورات قلبی و وسوسه‏های زودگذری كه از فكر انسانها می‏گذرد آگاه است مسلماً از تمام عقاید و اعمال و گفتار آنان با خبر می‏باشد - برای این كه خداوند خالق انسان است، بدیهی است كه خالق و آفریننده به تمام خصوصیات و ویژگیها و زوایای مخلوق خویش علم و آگاهی دارد - ، از این رو در دنباله آیه فرموده ما از رگ گردن به شما نزدیكتریم.(2)
مراد از نزدیكی خداوند متعال از رگ گردن به انسان این است كه خداوند چون خالق و سازنده انسان است لذا به تمام خصوصیات او علم و آگاهی دارد - و روشن است كه احاطه علمی پروردگار سبب نمی‏شود كه خود را به او نزدیك نكنیم، بلكه بر عكس باید با جدیّت و تلاش فراوان هر چه بیشتر خود را به او نزدیك نماییم. سعدی می‏گوید: یار نزدیكتر از من به من است. وین عجب‏تر كه من از او دورم. اتّفاقاً بعضی‏ها قرب الهی را به معنی متصف به اوصاف الهی گرفته‏اند یعنی همان طوری كه خداوند بزرگ عالم، فادر، رحیم، عطوف و... است انسان هم باید سعی و كوشش كند تا متصف به صفت علم و قدرت و... گردد. در حدیث قدسی می‏خوانیم كه خداوند بزرگ فرموده: عبدی اطعنی حتی اجعلك مثلی...بنده من مرا اطاعت كن تا شما را مثل خود قرار دهم. همان زوری كه من به چیزی می‏گویم وجود پیدا كن، وجود پیدا می‏كند، شما هم این گونه شوی.
خلاصه كلام این كه مراد از نزدیك‏تر بودن خداوند به انسان از رگ گردن، به معنی احاطه علمی و قدرت اوست و چنین امری موجب نمی‏شود كه انسان خود را به خدا نزدیك نكند، چون همان طور كه گفتیم قرب خدا به مفهوم احاطه وجودی است. قرب معنو ی انسان به خدادر سایه عبادت و بندگی و تخلّق به اخلاق الهی می‏باشد.

پی نوشت‏ها:
1. ولقد خلقنا الأنسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید (آیه 16 سوره ق).
2. به كتاب المیزان، ج 18، ص 547 و تفسیر نمونه، ج 22، ص 244 مراجعه شود.
منبع:تبيان