اشک و حسرت گذشته

اشك و حسرت بر گذشته

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

سلام
من دختری 19 ساله ام. نمیدونم از کجا شروع کنم؟
بخاطر همین از بچگی شروع میکنم:

راستش چیز زیادی یادم نیس فقط میدونم هرگز بازی نکردم هرگز کودکی نکردم نه بخاطر اجبار خونواده، من تو یه خونواده عرب به دنیا اومدم قاعدتا خیلی با فرهنگ متفاوتی بزرگ شد
همه چی خوب بود من خیلی دختر پاکی بودم همه منو واسه بچه هاشون مثال میزدن .
ولی تو بچگی شاهد یه سری روابط جنسی نامشروع ادمای اطرافم شدم و به خاطر اینکه از اون شرایط دور باشم از همه فاصله گرفتم، شدم خونه نشین و گوشه گیر.
با این حال از نظر درسی همیشه ممتاز بودم و باهوش (اینارو مردم تایید میکنن)
وقتی با تمام تنهایی هام وارد دوره ی راهنمایی شدم که همزمان با سن بلوغم بود متاسفانه دچار مشکل سوزش ادرار شدم و رفتن به دستشوئی و اجابت مزاج شده بود کابوس من! اونایی که این درد و تجربه کردن میدونن چی میگم. و متاسفانه اون زمان به خاطر فرار از این درد به خود ارضایی بود رو آوردم ولی احساس گناه و گریه هرگز منو از اون زمان رها نکرد.
سال اول دبیرستان که بودم به صورت تلفنی با مردی اشنا شدم که هرگز از نزدیک اونو ندیدم، احساس وابستگی و عاشقانه من به اون و ادعای عشق از طرف اون خود ارضایی ها رو تشدید کرد، عصبانیت و غم ودروغ وپنهان کاری وگوشه گیرتر شدن منو هم همینطور. اینکه دیگه نتونستم باهاش ادامه بدم و با شجاعت جدایی رو ازش خواستم، بارها از اون خواستم که بره پی زندگیش البته خیلی عاشقانه (نمیدونم چرا اشک میریزم) و یه روز اون آدم ناگهان رفت! حتی زمان دقیقشو یادم نیس از شوک زیاد.
تموم شدن این رابطه ی تلفنی باعث شد چندین ماه شبونه گریه کنم، همه جا گریه می کردم، تو حموم تو دستشویی، بجز جلوی خونواده.
اما اون هرگز برنگشت!
بعد از اون لحظات زندگی ام همراه با استرس و اشک و ترس از یه اتفاق وحشتناک گذشت، چون اون از من عکسهایی داشت که من براش فرستاده بودم، عکسایی که بدن برهنه و نیمه عریان منو نشون میدادند(بچه وعاشق واحمق بودم ) و به همین خاطر حتی اقدام به خودکشی هم کردم، خودکشی از حس گناه ازحس نجس بودن از غم ازعشق ولی من زنده ام وحالم خوب خوب بود روز بعد. اما نذاشتم حتی خونواده ام متوجه بشن که خودکشی کردم.
چیزایی که جزیی ترن رو نمیگم که طولانی تر نشه.
عصبانیت و بداخلاقی وبی میلی وغم وگریه وخیلی چیزای دیگه من رو رها نکرد بلکه تنها تر از قبل شدم. و بعد دیگه نماز و روزه امو ترک کردم و بعد اینکه سالها میگذره و دچار شکم نسبت به همه چیز و اینکه وضعیت روانی خوبی ندارم. زندگی برام تیره و تاره ولی روزگارم میگذشت.
مدتی بعد وارد دانشگاه شدم که حس کردم حافظه ام دچار مشکل شده، مشکلی که از سرکوبوندن هام ناشی میشه از عصبانیتم ازبدبودنم.

حالا هیچ چیز در خاطرم نمیمونه، انگار احمق به تمام معنام، مدام پر از اشکم ، پر از اینکه نمیدونم چیکار کنم.
خود ارضایی و فیلمای مستهجن شده اعتیاد من!

و الان چند ماهی میشه یک رابطه ی نلفنی رو شروع کردم، باز وابستگی، باز احساس.
سرزنشم نکنین اگه تنها بمونم از غصه دق میکنم.
راستش من یه بدبختم حالا باز داره تکرار میشه یه رابطه ی تلفنی دیگه.
که اگه ترکش کنم میترسم از سر کینه یا غم یه بلایی سر هردومون بیاره .
مدام عکساشو میبینم اونم همینطور عکسهای منو.
ولی اعتماد به نفس پایین من و مشکلات حاد زندگی اون منو وارد یه کابوس جدید کرده

احساس کمبود محبت من باعث شده که بگم این دیگه اخریشه، اگه بره یا جداشیم حتما مرگه بعدش.
اون از رفتارای من مدام اشکال میگیره از همه چیز من، ولی میگه دوسم داره، نیت واقعی اون هرچی هس به اون مربوطه ولی من از این همه گناه میترسم، مدام گریه میکنم بیاد گذشته، بخاطر این یکی واسه خاطر کیلومترها فاصله من نمیخوام ازش جدا بشم، فقط میخوام دوباره حالت روحیم خوب بشه که واسه زندگی مشترک اماده باشم .ترس وگریه رفیقای ناب من وقته رهاییه.

حالا شما مشکلات زندگی منو میدونین،
کمکم کنین! چطوری حالم خوب بشه؟ چطوری ؟



با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید