اشعار دفاع مقدس

(¯`•._.•.✿✿✿ پیامک-اس ام اس هفته دفاع مقدس ✿✿✿.•._.•´¯)اشعار

انجمن: 

[="darkgreen"]این افتخار در دو جهان بر ما بس است
چون مملکت به جامعه عزت ملبس است

این عزتی که گشته به عامل نصیب ما
مرهون هشت سال دفاع مقدس است[/]

اشعار ღ دفاع مقدس-سبک بالان عاشق ღ

انجمن: 

قصه ی دو تا بسیجی


یه روزی روزگاری

دو تا بچه بسیجی

نمی دونم کجا بود

*

تو فکه یا دوعیجی

تو فاو یا شلمچه

تو کرخه یا موسیان

مهران یا دهلران

تو تنگه حاجیان

*

تو اون گلوله باران

کنار هم نشستند

دستا توی پشت هم

با هم جناق شکستند

*

با هم قرار گذاشتند

قدر هم و بدونن

برای دین بمیرن

برای دین بمونن

*

با هم قرار گذاشتن

که توی زندگیشون

رفیق باشن و لیکن

اگه یه روز یکی شون

*

پرید و از قفس رفت

اون یکی کم نیاره

به پای این قرارداد

زندگیشو بذاره

*

سالها گذشت و امّا

بسیجی های باهوش

نمی ذاشتن که اون عهد

هرگز بشه فراموش

*

یه روز یکی از اون دو

یه مُهر به اون یکی داد

اون یکی با زرنگی

مُهرو گرفت و گفت « یاد»

*

روز دیگه اون یکی

رفت و شقایقی چید

بُرد داد به رفیقش

صورت اونو بوسید

*

گل رو گرفت و گفتش :

بسیجی دست مریزاد

*

قربون دستت داداش

گل روگرفت و گفت: « یاد »

*

عکسهای یادگاری

جورابهای مردونه

سربندهای رنگارنگ

انگشتری و شونه

*

این می داد به اون یکی

اون یکی به این می داد

ولی هر که می گرفت

می خند ید و می گفت « یاد »

*

هی روزها و هفته ها

از پی هم می گذشت

تا که یک روز صدایی

اینطور پیچید توی دشت

یکی نعره می کشید :

« عراقیها اومد ند »

ماسکها تون و بذارین

که شیمیایی زدن

*

در صندوقو گشود

ماسک خودش بود ولی

ماسک رفیقش نبود

دستشو برد تو صندوق

ماسک گازشو برداشت

پرید روی صورت

دوست قدیمی گذاشت

*

همسنگر قدیمی

دست اونو گرفتش

هُل داد به سمت خودش

نعره کشید و گفتش :

« چرا می خوای ماسکِ تو

رو صورتم بذاری

بذار که من بپّرم

تو دوتا دختر داری »

*

ولی اون، اینجوری گفت !

« تو رو به جان امام

حرف منو قبول کن

نگو ماسکو نمی خوام »

*

زد زیر گریه و گفت :

اسم امام و نبر

ماسکو ، رو صورت بذار

آبرو ما رو بخر

زد زیر گوشش و گفت :

کشکی قسم نخوردم

بچه چرا حالیت نیست ؟

اسم امام رو بردم

*

اون یکی با گریه گفت :

فقط برای امام !

ولی بدون ، بعد تو

زندگی رو نمی خوام

ماسکو رفیقش گرفت

گازی توی ستگر اومد

*

وقتی می خواست بپّره

رفیقشو بغل زد

لحظه های آخرین

وقتی می رفتش ازهوش

خند ید وگفت : برادر

« یادم تو را فراموش »

*

آهای آهای برادر

گوش بده با تو هستم

یادم میاد یه روزی

باهات جناق شکستم ؟

تویی که روزی مرّگیت

توی خونه نشونده

تویی که بعد چند سال

هیچی یادت نمونده

*

عکسهای یادگاری

جورابهای مردونه

سربندهای رنگارنگ

انگشتری و شونه

هر چی رو بهت میدم

روی زمین میندازی

میگی همش دروغ بود

« یاد » نمیگی می بازی !
[b]content[/b]