ادب زیارت
ارسال شده توسط مفرد مذکر غایب در شنبه, ۱۳۹۸/۰۷/۲۷ - ۲۳:۰۷انجمن:
سلام
امسال قسمت شد یه هفته مونده به اربعین کربلا برم.از نجف تا کربلا ۲روزونیم پیاده روی کردیم.من این سفر عشق رو قبول کردم پیاده برم برای اینکه روی صبر و طاقتم تمرین کنم.اما موفق نشدم.شبی که رسیدیم کربلا.خیلی حالم بد بود.خستگی راه.درد پا.سرماخوردگی.هل دادن خانوما و هجومی که میاوردن باعث شد کلید امانتداری حرم رو گم کنم و گوشیم به زمین بیفته و خودمم کم بود بخورم زمین.از طرفی همسرمم رو گم کرده بودم.خیلی عصبی و داغون بودم.وقتی بعد از تقریبا یک ساعت همسرمو پیدا میکنم.همسرم از نگرانی سرم عصبانی میشه و عصبانیت اون زخمی میشه رو زخمای من.همسرم با حالت خیلی عصبانی میگه کجا بودی!منم با این توضیحاتی که دادم میدونین چه حالی داشتم و گفتم اونجا جهنمیه....
از وقتی این جمله رو گفتم به حدی عذاب وجدان دارم که شاد بودنمو ازم گرفته.من ارزوی کربلا داشتمو اما رفتار زشتی کردم.من اونجا بودمو اما قدرشو ندونستم.همه فکرم اینه که امام حسین چقدر از دستم ناراحته و دیگه بعید میدونم حالا حالاها بطلبه برم.نمیتونستم اینارو به کسی بگم.ممنونم جایی هست که من این حرفامو بزنم.دنبال یه راهیم که دلمو آروم کنم.ممنون میشم کمکم کنین
برچسب: